پایگاه شخصی دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

دکترای علوم استراتژیک با گرایش مدیریت استراتژیک، معمار پایه یک و عضو نظام مهندسی، مدیر انجمن نخبگان جهان اسلام، سفیرسابق در مکزیک و استرالیا

پایگاه شخصی دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

دکترای علوم استراتژیک با گرایش مدیریت استراتژیک، معمار پایه یک و عضو نظام مهندسی، مدیر انجمن نخبگان جهان اسلام، سفیرسابق در مکزیک و استرالیا

اطلاعیه : جهت عضویت و مطالعه مطالب، به آدرس ghadiri1404@ در تلگرام، بپیوندید
محمد حسین قدیری ابیانه
فیلم معرفی قدیری ابیانه در کادر زیر:
Loading
پیوندها
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
محمد حسین قدیری ابیانه
آخرین نظرات

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ

۴

11 آدم مشهوری که از شکست‌ نهراسیدند

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ب.ظ

 بسیاری از اوقات، تصور می‌کنیم که موفقیت آدم‌های مشهور به خاطر استعداد، ژنتیک، فیزیک بدنی، شانس یا موقعیت زمانی و مکانی ویژه‌ای که در آن بوده‌اند، است، نه به خاطر سماجت و شهامت و سختکوشی‌شان. اما توماس ادیسون بر این باور است که موفقیت حاصل یک درصد نبوغ و ۹۹ درصد عرق ریختن است. اما اگر باور ندارید و  به دنبال مثال‌های دیگر هستید، به احتمال زیاد این پست می‌تواند نظرتان را عوض کند:

۱- هنری فورد: او، بنیان‌گذار کارخانهٔ خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای تولید خودروی ارزان‌قیمت خط تولید را به کار گرفت. او نه‌تنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد، بلکه با تولید انبوه کالا، بالا بردن دستمزد کارگران و قیمت پایین کالاها، تأثیری شگرفی بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم نهاد، طوری که این روند را به نام او فوردیسم نامیدند.

هنری فورد به یکی از مشهورترین و متمول‌ترین مردان تاریخ تبدیل شد. فورد در کنار فعالیت‌های صنعتی و اقتصادی، یک نظریه پرداز و نویسنده ماهر نیز بود.

اما تا پیش از تولید مدل T در اکتبر سال ۱۹۰۸، او از برزخ‌های زیادی عبور کرد تا بتواند موفق شود، او تا پیش از این مدل، پنج بار تلاش ناموفق در عرصه صنعت و تجارت داشت.

از جمله این تنگناها و ناکامی‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: نخستین شرکت فورد، شرکت اتوموبیل‌سازی دیترویت بود، ولی اتوموبیل‌های تولیدی او دارای کیفیت پایین و قیمت بالا بودند و این شرکت سرانجام منحل شد.

او ناامید نشد و شرکت دیگری تأسیس کرد، بروز اختلافاتی باعث شد، او از این شرکت کناره بگیرد، این شرکت دوم، بعد از خروج او کادیلاک نام گرفت، حتی هنگامی که او شرکت فورد و مالکومسون را هم تأسیس کرد، فروش پایین باعث ایجاد یک بحران جدی شده بود.

اما فورد از همه این موانع عبور کرد.

۲- سویچیرو هوندا: صنایع موتور هوندا، یک شرکت بزرگ ژاپنی است. این شرکت بخاطر تولید موتورسیکلت و خودرو در سطح جهان شناخته می‌شود. این شرکت معظم در بسیاری از کشورها مانند آمریکا، کانادا، برزیل، تایلند و چین کارخانه‌هایی دارد. هوندا پنجمین تولید کننده خودرو در جهان و دومین تولید کننده خودرو در ژاپن است.

سویچیرو هوندا در سال ۱۹۰۶ در شهر کوچک ژاپنی کومیو متولد شد. او در کودکی به پدرش که یک تعمیرکار دوچرخه بود، کمک می کرد. در ۱۵ سالگی و بدون داشتن تحصیلات رسمی، هوندا برای یافتن کار به توکیو رفت. او به عنوان شاگرد در یک گاراژ پذیرفته شد اما مجبور به پرستاری از کودک صاحب گاراژ شد. هوندا که ناراحت و خسته شده بود، به خانه بازگشت اما فقط شش ماه در آنجا ماند و دوباره به توکیو برگشت. این مرتبه به عنوان مکانیک خودرو شش سال در توکیو ماند و در ۲۲ سالگی به زادگاهش بازگشت تا خودش به تعمیر خودرو بپردازد.

علاقه‌ هوندا به خودرو او را به سوی خودروهای مسابقه سوق داد و هوندا توانست در سال ۱۹۳۶، میانگین رکورد سرعت جدیدی خلق کند. متأسفانه او دچار یک سانحه‌ شدید شد و تعدادی از استخوان‌هایش از جمله مچ هر دو دستش شکسته شد. همسرش که نگران سلامت هوندا بود، از او خواست که به مسابقه با اتومبیل پایان دهد. هوندا بدون رفتن به سراغ مسابقه، تصمیم گرفت تمام انرژی خود را صرف کارش نماید و در سال ۱۹۳۷ به سراغ تولید رینگ پیستون رفت و شرکت صنایع سنگین توکای سیکی را تاسیس کرد، این شرکت توانست قراردادی با تویوتا برای فروش پیستون ببندد، اما کیفیت پایین پیستون‌ها باعث لغو قرارداد شد.

او هنوز هم از نداشتن تحصیلات رسمی رنج می‌برد و به همین دلیل در دانشکده‌ فناوری هاماماتسو ثبت نام کرد، اما به علت نداشتن علاقه، تحصیل را نیمه‌کاره رها کرد.

در زمان جنگ جهانی دوم، او به شرکت‌های دیگر در تولید انبوه پروانه هواپیماها کمک می‌کرد، بدبیاری او تمامی نداشت: در سال ۱۹۴۴، یک بمب‌افکن B 29 آمریکایی کارخانه او را بمباران کرد و سال بعد هم زلزله‌ای باعث تخریب کامل تأسیسات شد، طوری که مجبور شد بقایای وسایل را به تویوتا بفروشد.

در اکتبر ۱۹۴۶، او انستیتوی تحقیقات فناوری هوندا را تأسیس کرد، محوطه کاری این مؤسسه فقط ۱۶ متر مربع بود و تنها ۱۲ نفر پرسنل داشت!

بعد از جنگ جهانی، در شرایط اقتصادی وخیم، مردم نیاز به وسایل نقلیه بسیار ارزان داشتند، شرکت هوندا در این زمان با ایده موتوردار کردن دوچرخه توانست، سرمایه اولیه برای موفقیت‌های بعدی را کسب کند.

سرانجام شرکت هوندا در سال ۱۹۴۹ پس از تولید چند دوچرخه موتوردار، اولین موتورسیکلت کامل خود را وارد بازار کرد.

اما این شرکت باید تا سال ۱۹۶۳ صبر می‌کرد تا نخستین خودروی خود را وارد بازار کند که در واقع وانت T360 بود:

شرکت هوندا در سال ۲۰۱۱، بیش از یک میلیون و ۱۴۷ هزار خودرو فروخت.

سویچیرو هوندا تا سال ۱۹۷۳، رئیس این شرکت بود، وی در سال ۱۹۹۱ به خاطر بیماری کبدی درگذشت.

۳- آکیو موریتا: شاید نام آکیو موریتا برایتان آشنا نباشد، او در سال ۱۹۲۱ در شهر ناگویای ژاپن زاده شد و در  دانشگاه اوزاکا، فیزیک خواند. پس از فراغت از تحصیل و در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان افسر نیروی دریایی در دفتر فناوری، کار بر روی تکمیل دستگاه‌ها و سلاح‌های حرارت‌یاب و ادوات هدف‌گیر شبانه را آغاز کرد. در همان جا بود که با مهندس تیزهوشی به نام ماسارو ایبوکا آشنا شد.

در سال ۱۹۴۶، این دو دوست با هم شرکت مهندسی مخابرات توکیو (TOTSUKO)با ۵۰۰ دلار سرمایه (۱۹۰٫۰۰۰ ین) و ۲۰ نفر تاسیس کردند. محل فعالیت شرکت در طبقه سوم یک ساختمان نیمه مخروبه در منطقه منهدم شده‌ای قرار داشت که تمامی دیوارهای بتونی آن شکافهای عمیق برداشته بود. بدین ترتیب سنگ بنای شرکت عظیم سونی به همت دو انسان سخت کوش با فعالیت تعمیر رادیو گذاشته شد. ۱۲ سال بعد، نام شرکت به سونی تغییر پیدا کرد. یک پلوپز که اتفاقا کارایی خوبی هم نداشت، جزو نخستین دستگاه‌های ساخت شرکت بود.

نخستین ضبط صوت ژاپن، توسط همین شرکت ساخته شد، این ضبط صورت Type-G نام داشت.

موریتا در سال ۱۹۹۹ بعد از سکته مغزی و ذات الریه در ۷۸ سالگی درگذشت.

۴- بیل گیتس: نفر بعدی لیست ما بیل گیتس است، چه کسی تصورش را می‌کرد که وقتی او در سال دوم دانشگاه هاروارد، از تحصیل انصراف می‌دهد و با رؤیای همگانی کردن کامپیوترهای شخصی، با پل الن شرکت مایکروسافت را تأسیس می‌کند، به این میزان موفقیت کسب کند؟ بیل گیتس در خانواده خوبی بزرگ شده بود و شاید هم شانس هم به یاری او آمد، حتی شما می‌توانید او را به ایده‌دزدی هم متهم کنید، اما بدون شورمندی و جاه‌طلبی مگر می‌شود تنها با بخت و اقبال، شرکتی به بزرگی مایکروسافت را ساخت؟

۵- کلنل سندرز: شاید نام کلنل سندرز را نشنیده باشید، اما اگر به عکس زیر نگاه کنید احتمالا پی می‌برید که چرا اینجا می‌خواهم از او یاد کنم، او مؤسس رستوران‌های زنجیره مرغ سوخاری کنتاکی است که به اختصار KFC هم نامیده می‌شود. KFC در ۱۰۵ کشور دنیا ۱۷ هزار شعبه دارد و بعد از مک‌دونالد بزرگ‌ترین رستوران زنجیره‌ای دنیاست. درآمد این رستوران‌ها در سال ۲۰۱۱، بالغ بر ۹٫۲ میلیارد دلار بوده است و مجموعا حدود ۴۵۵ هزار کارمند دارند!

نخستین بار سندرز در سال ۱۹۳۰ در غداخوری یک پمپ بنزین در یکی از شهرهای کوچک کنتاکی، در زمان رکورد اقتصادی آمریکا، مرغ سوخاری جادویی خود را پخت. سال بعد او تعداد صندلی‌های این رستوران را به ۱۴۲ رساند، چند سال بعد او شیوه پخت را عوض کرد و زمان لازم طبخ مرغ را بسیار کاهش داد.

در سال‌های اول، هنگامی که رشته رستوران‌های خود را افتتاح نکرده بود، مجبور بود، غذاهای خود را به رستوران‌های دیگر بفروشد، بسیاری از رستوران‌ها از خرید اغذیه خود خودداری می‌کردند. گفته می‌شود که او ۱۰۰۹ بار برای توافق بر سر فروش غذاهایش به رستوران‌های مختلف سر زده بود و هر بار دست خالی برگشته بود!

۶- والت دیزنی: او یکی از نابغه‌های مسلم دنیای هنر و مؤسس شرکت  والت دیزنی بود، این هنرمند بزرگ و خالق میکی ماوس، را زمانی هیچ کس نمی‌خواست.

نخستین کار جدی او رانندگی آمبولانس صلیب سرخ بود، اما بعد از پایان یافتن جنگ، این موقعیت شغلی هم از دست رفت. سپس او به کانزاس رفت تا روزنامه‌نگار شود، اما سردبیر او را به خاطر نداشتن تخیل و ایده‌پردازی، اخراج کرد! او را حتی به عنوان یک راننده آمبولانس هم استخدام نکردند تا اینکه برادرش به یاری‌اش آمد و او را در بانکی استخدام کرد، در آنجا، او آگهی‌های تبلیغاتی برای بانک طراحی می‌کرد و از این طریق بود که با یک طراح کارتون معروف آشنا شد، شرکت تبلیغاتی خود را بنا نهاد و به تدریج پا در جاده موفقیت نهاد.

۷- اپرا وینفری: اپرا وینفری را ثروتمندترین آمریکایی آفریقایی‌تبار قرن بیستم می‌دانند، حتی او مدتی، تنها میلیاردر سیاهپوست جهان بود. چیزی که اپرا مشهور کرده است، اعتبار رسانه‌ای اوست، طوری که می‌گویند او از چنان نفوذ چند جانبه‌ای در میان افکار عمومی آمریکا برخوردار است که با حمایت و جهت‌گیری خود می‌تواند یک کتاب یا رییس جمهور را در این کشور به موفقیت برساند.

اما دوران کودکی و نوجوانی وینفری، فاجعه‌آمیز بود، او در ۹ سالگی مورد سوء استفاده جن ..سی قرار گرفت، واقعه‌ای که بارها تکرار شد، در سال ۱۹۶۷ او از خانه فرار کرد، پس از یک آزار دیگر باردار شد و نوزاد پسر مرده‌ای به دنیا آورد. اما در اینجا او تصمیم گرفت که زندگی خود را تغییر بدهد به زودی مهارت خود را در کار رسانه‌ به همگان ثابت کرد.

۸- جی کی رولینگ: گاهی برخی به موفقیت بی‌نظیر سری کتاب‌های هری پاتر حسادت می‌کنند و رولینگ را خوش‌شانس می‌دانند یا به سبک ادبی او می‌تازند، اما این نویسنده همیشه خوش‌شانس نبوده است، زمانی او در حالی که طلاق گرفته بود، مجبور بود به تنهایی و به کمک کمک‌هزینه دولت روزگار را سپری کند. او چندین رمان هم پیش از هری پاتر نوشته بود که هیچ عایدی برایش نداشت.

ایده کتاب هری پاتر هنگامی به ذهن او رسید که در یک ایستگاه منتظر قطار بود و او مشغول رؤپردازی ذهنی بود.

9 - مایکل جوردن: مایکل جوردن بازیکن شاخص تاریخ بسکتبال است، اما در ابتدای کار، زمانی او را از تیم بسکتبال دبیرستان خارج کرده بودند، اما او با تمرین‌های سخت و ممارست در تمام طول یک تابستان، توانست خود را ثابت کند. نقل قول مشهوری از مایکل جوردن وجود دارد که با خواندنش متوجه می‌شویم او بارها در زندگی حرفه‌ای ورزشی خود شکست را تجربه کرده و هر بار از ویرانه‌های شکست، پیروزی ساخته است:

در طول زندگی ورزشی‌ام، نه هزار شوت را گل نکردم، ۳۰۰ بازی را باختم، ۲۶ بار هم می‌توانستم شوت پیروزی تیمم را به ثمر برسانم، اما آن را از دست دادم. من بارها و بارها شکست خورده‌ام و به همین دلیل به موفقیت رسیده‌ام.

 

۱0- جک لندن: خالق آوای وحش و سپید دندان، چه مصائبی را تا پیش از موفقیت آثار خود تجربه کرد؟

جک لندن در خانواده تنگدستی در سان فرانسیسکو به دنیا آمد و در اوکلند بزرگ شد. او با اینکه توانست در دانشگاه پذیرفته شود، تحصیلات رسمی چندانی نداشت و هرچه آموخت، خود آموخت و بسیاری از آثار ادبی را در کتابخانه عمومی اوکلند خواند.

در ۱۸۸۹ در کارخانه کنسروسازی کاری سخت و سنگین پیدا کرد. بعد با پولی که از نامادریش وام گرفت قایقی خرید و به دزدی صدف پرداخت. در ۱۸۹۳ به عنوان کارگر با یک کشتی شکار شیر دریایی به ژاپن رفت. بازگشت او با بحران اقتصادی سال ۱۸۹۳ و مبارزات کارگری همزمان شد.

مدتی بی‌کار و ولگرد بود و در شهر بافلو به زندان افتاد. بعد به اوکلند بازگشت و دبیرستان را تمام کرد. خیلی دوست داشت که به دانشگاه کالیفرنیا برود و پس از سه ماه کوشش فشرده در تابستان در آنجا پذیرفته شد. اما به دلیل بی‌پولی ناچار پس از یک سال دانشگاه را رها کرد.

در ۱۸۹۷ با کشتی و همراه با دیگر جویندگان طلای کلوندایک به شهر داوسون در یوکان رفت. در آنجا بیمار شد و پزشکی او را درمان کرد. پس از بازگشت به اوکلند، سعی کرد که با نوشتن و فروش آثارش (به گفته خودش با فروش مغزش) از بی‌پولی و اجبار به کار بدنی رها شود. همزمانی این تصمیم او با گسترش مجله‌های عامه‌پسند ارزان که به‌دنبال داستان‌های کوتاه بودند باعث شد که او بتواند از راه نویسندگی پول در آورد. به‌زودی نویسنده‌ای موفق شد و در سال ۱۹۰۰ درآمد او از نویسندگی به ۲۵ هزار دلار رسید که در مقیاس آن روزها برای یک نویسنده، مبلغ بسیار قابل توجهی بود.

اما جالب است بدانید که تا پیش از پذیرش آثار او، ناشران مجموعا ششصد بار از چاپ رمان‌های او خودداری کرده بودند!

۱1- جیمز دایسون: جاروبرقی البته پیش از دایسون اختراع شده بود، اما تا بعد از جنگ جهانی دوم، محصولی لوکس بود و برای همه در دسترس بود، یکی از مخترعاتی که جاروبرقی را همگانی کرد و کار را با آن راحت کرد، جیمز دایسون بود.

جاروبرقی‌ها به طور معمول کیسه‌ها و فیلترهایی دارند که به این ترتیب عمل می کنند: هوا به کمک موتور که در پشت فیلتر و کیسه قرار دارد آشغال ها را به داخل کیسه هدایت می کند و این عبور هوا از کیسه به سبب وجود میلیون‌ها منفذ در کیسه جارو امکان پذیر است. اما مشکلی که در این کیسه‌ها وجود دارد این است که این منافذ به سرعت توسط گرد و غبار و آشغال ها بسته می‌شوند و باعث کاهش قدرت و مکش و فشار بر موتور می‌شوند.

اما در دهه ۷۰ دایسون با فناوری cyclonic separation نسل جدیدی از جاروبرقی‌ها را ساخت که در آن گردش هوا با سرعت بالا باعث جدا شدن و جداسازی سریع ذرات زباله می‌شود. این جاروبرقی‌ها نیازی به کیسه زباله و تعویض آن ندارند.

اما ساخت این جاروبرقی برای دایسون اصلا آسان نبود، او با حمایت همسرش، پنج سال را صرف ساخت این موتور کرد، گفته می‌شود در این مدت او ۵۱۲۶ بار اقدام به ساخت و آزمایش نمونه‌های ابتدایی نمود تا سرانجام موفق شد و جاروبرقی G-Force را در سال ۱۹۸۳ ساخت.

اما در ادامه او به مشکل بزرگی برخورد، هیج کارخانه و شرکت توزیعی، حاضر به حمایت از محصول او نبود، چون جاروبرقی او باعث از بین رفتن بازار پردرآمد تولید و توزیع کیسه‌های جاروبرقی می‌شد!

دایسون مجبور شد به بازار ژاپن روی بیاورد، در آنجا خوشبختانه از محصول او استقبال زیادی شد، طوری که در سال ۱۹۹۱ برنده جایزه بین‌المللی طراحی در ژاپن شد. در سال ۱۹۹۳، دایسون، شرکت خود را بنا کرد و با کمک تبلیغات تلویزیونی سرانجام جاروبرقی خود را به مردم شناساند. 

مطلب فوق را از یک ایمیل دریافت کردم.

۹۲/۰۴/۲۶

نظرات  (۴)

 با سلام
با یک مطلب با عنوان : برادران بد حجاب و خواهران خوش حجاب !
منتظر نظرات شما هستم.....
http://farhangeparvaz.blog.ir/1392/04/28/baradarnbadhejab2312312
فرهنگ پرواز
سلام
نظری ندارم اما سوالی دارم که با این پست هم بی ارتباط است سوال من راجع به صحبت های اخیر سردار حسین الله کرم است آیا این صحبت ها در شرایط فعلی صحیح است لطفا پاسخ دهدید بخشی از صحبت های ایشانحسین الله‌کرم٬ این هشدار را به روحانی داده و با انتقاد از سیاست‌های اقتصادی دولت هاشمی و حزب کارگزاران گفته در صورتی که دولت روحانی بخواهد به سمت این سیاست‌ها حرکت کند٬ مردم مثل دوره احمدی‌نژاد «بردباری» نخواهند کرد.
علیرغم احترام زیادی که برای احمدی نژاد قائلم واز ته قلب دو ستش دارم ولی نمی توانم از اقدامات ایشان در به همراه بردن تعداد کثیری از افراد که هیچ سودی در این سفرها علی رغم هزینه های فراوان دارند دفاع کنم هر چند که در دولتهای قبل نیز این اقدامات صورت میگرفت ولی این قبیل کارها نباید در دولت ایشان که  با شعار ساده زیستی ودوری از اشرافیت وارد شده بود صورت می گرفت هر چند که این قبیل کارهای ناصحیح احمدی نژاد در مقابل خدمات بسیار زیاد وارزشمندی که برای کشور انجام داده   قابل چشم پوشی هست 
در اسلام کار به مثابه عبادت است. این غربی ها که همه اش در حال عبادت هستند!!!!.آیا به نظر شما آن کار و تلاش و آن علمی که اسلام به آن سفارش کرده همین است من که باور نمی کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">