گفتگوی قدیری ابیانه با اوریانا فلانچی درمورد حجاب
اوریانا فالاچی خبرنگار زن ایتالیایی در مصاحبه با حضرت امام خمینی (ره) میپرسد: این چادر، آیا صحیح است که این زنها خود را در زیر چادر مخفى کنند؟ این زنها در انقلاب شرکت کردند. کشته دادند. زندان رفتند. مبارزه کردند، این چادر هم یک رسم از قدیم ماندهاى است. حالا دیگر دنیا هم عوض شده. حالا این صحیح است که مثلًا اینها خودشان را مخفى کنند؟
و حضرت امام (ره) در پاسخ میفرمایند: "اولأ اینکه این یک اختیارى است براى آنها، خودشان اختیار کردند. شما چه حقى دارید که اختیار را از دستشان بگیرید؟ ما اعلام مىکنیم به زنها که هر کس چادر مىخواهد یا هر کس پوشش اسلامى، بیاید بیرون. از 35 میلیون جمعیت ما 33 میلیونش بیرون مىآید. شما چه حقى دارید که جلو اینها را بگیرید؟ این چه دیکتاتورى است که شما نسبت به زنها دارید؟ و ثانیاً اینکه ما یک پوشش خاصى را نمىگوییم. براى حدود زنهایى که به سن و سال شما رسیدهاند هیچ چیزى نیست. ما زنهاى جوانى که وقتى ایشان آرایش مىکنند و مىآیند، یک فوج را دنبال خودشان مىکشند، اینها را داریم جلوشان را مىگیریم. شما هم دلتان نسوزد. من دیگر بلند شوم. شما هم دلتان نسوزد."[1]
در این مصاحبه اولاً حضرت امام (ره) پاسخ منطقی و قاطع به وی میدهند، ثانیاً به مصاحبه پایان میبخشند. در این پاسخ هم فالاچی را پیرزنی قلمداد میکنند که دیگر جذابیتی ندارد. این پاسخ برای زنان غربی که ارزش خود را در ظاهر خویش دنبال میکنند از هر پاسخی شکنندهتر است.
من (قدیری ابیانه) در آن زمان رایزن مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا بودم. از ایران تلکسی آمد که به خانم اوریانا فالاچی ویزا بدهیم تا با رئیس جمهور وقت بنی صدر مصاحبه نماید.
من او را به سفارت دعوت کردم. وی با آرایشی غلیظ آمد و در بین صحبتهایش گفت که از منزل فقط برای دیدن من آمده است. از وی در مورد سفرش به ایران و نظرش در مورد این سفر پرسیدم. به شدت تحت تأثیر شخصیت حضرت امام خمینی(ره) قرار گرفته بود و اینکه امام خمینی حسرت یک نگاه را در دلش گذاشت و هرگز به او نگاه نکرد. وی از دستان زیبای حضرت امام (ره) گفت و اینکه این بیادماندنیترین مصاحبههای وی بوده است.
وی گفت در مورد حجاب اسلامی قانع نشده است و آن را درک نمیکند.
او زن مسنی بود و من حدود 26 سال سن داشتم. به وی گفتم تو گفتی که امروز صرفاً برای دیدن من از خانه بیرون آمدهای. وی آن را تأیید کرد.
گفتم که سنمان به هم نمی خورد. تعجب کرد. مانده بود که چرا این را میگویم. گفتم من ویزا را به خاطر قلم شما میدهم و نه سن و قیافه شما. گفت طبیعی است. پرسیدم اگر صرفاً برای دیدن من و گرفتن ویزا آمدهاید پس چرا آرایش کردهاید؟! جا خورد. گفتم ممکن است دلیل آرایش خود را بیان کنید. مانده بود چه جواب بدهد. برایش فلسفه حجاب در اسلام را گفتم و اینکه در اسلام جذابیت فیزیکی زن نباید یک ارزش اجتماعی باشد بلکه صرفاً یک ارزش زناشویی است. زنان در اسلام برای خود ارزش والایی قائلند و حاضر نیستند بدن خود را برای جلب نظر مردان در جامعه به نمایش بگذارند و لباسها و آرایشهای تحریک آمیز داشته باشند. ما نمایش بدن زنان را برای تبلیغ کالا توهین به شخصیت وی می دانیم و ارزش زن به ایمان و عمل صالح و قلم او و نقش مادری او است و نه اندازه دور کمر و قد و وزن و رنگ پوست و مدل بینی او. حجاب در حقیقت برای حفظ حرمت زنان و نشانه اتکای به نفس و عدم احساس کمبود در آنان است.
قدری تحت تأثیر این گفتهها بود و انتظار نداشت که این مطالب را از زبان جوان 26 سالهای مثل من بشنود.
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک بود. او را برای شرکت در مراسم مذکور دعوت کردم. وی در مراسم شرکت کرد. موقع ورود هیچ آرایش نداشت. سلام کرد و ناخنهای خود را نشان داد و گفت ببین نه در صورت و نه در دست آرایشی ندارم. این صرفاً به خاطر تو است. از او تشکر کردم و دعوت کردم به جمع میهمانان بپیوندد.