سازمان ملل ارادهای برای احقاق حقوق ایران نداشت/ چرایی و چگونگی پذیرش قطعنامه 598
گفتوگو با دکتر قدیری ابیانه: انقلاب اسلامی ایران طی سیوچهار سال گذشته، مراحل و مقاطع تاریخی مختلفی را پشت سر گذاشته و در هرکدام از این مقاطع تاریخی نیز با بحرانها و چالشهای بزرگی دست و پنجه نرم کرده است. گذر از این بحرانها، انقلاب اسلامی را بیش از پیش پخته و آزموده ساخته است.
انقلاب اسلامی ایران طی سیوچهار سال گذشته، مراحل و مقاطع تاریخی مختلفی را پشت سر گذاشته و در هرکدام از این مقاطع تاریخی نیز با بحرانها و چالشهای بزرگی دست و پنجه نرم کرده است. گذر از این بحرانها، انقلاب اسلامی را بیش از پیش پخته و آزموده ساخته است.
مقطع هشتسالهی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بدون تردید یکی از حساسترین و مهمترین مراحل بحرانی است که ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و به برکت رشادتها و دلاوریهای رزمندگان و فرزندان خود بهسلامت از آن گذشت و خود، زمینهساز سایر پیشرفتهای بعدی شد.
در اینمیان، ابعاد فشارها بر نظام نوپای جمهوری اسلامی تنها به جبهههای جنگ ختم نمیشد، بلکه در عرصهی سیاسی و بینالمللی نیز رفتار مجامع بینالمللی و کشورهای غربی و متحدان آنها، بیش از پیش عرصه را بر جمهوری اسلامی تنگ میکرد. در گفتوگو با دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، سفیر سابق ایران در مکزیک، به بررسی عوامل و ریشههای رفتار سازمان ملل در قبال جنگ تحمیلی پرداختهایم.
دکتر قدیری ابیانه، دارای مدرک دکترای علوم دفاعی استراتژیک هستند و مسئولیتهای مهمی از قبیل سفیر فوقالعاده و تامالاختیار جمهوری اسلامی ایران در استرالیا، مکزیک، بلیز و گواتمالا، مشاور وزیر امور خارجه،را رایزن مطبوعاتی و سخنگویی سفارت ایران در ایتالیا برعهده داشتهاند.
وقوع جنگ تحمیلی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفت. چرا با فاصلهی کمتر از دوسال از پیروزی انقلاب اسلامی، جنگی با آن وسعت بر ایران تحمیل شد؟
از 16 نقطه استراتژیک در دنیا، 7 نقطه در جهان اسلام قرار دارد. اگر وسعت کشورهای اسلامی، منابع غنی، ذخایر عظیم نفت و گاز، جمعیت گسترده و اعتقاد همگانی به دین اسلام را در نظر بگیریم، متوجه میشویم که چرا استعمار برای جلوگیری از اتحاد جهان اسلام، نقشههای شومی طراحی کرده است.
اگر جهان اسلام متحد شود، قطب بزرگ اسلامی و تمدن بزرگ اسلامی شکل میگیرد. به همینجهت نیز رژیم صهیونیستی را در منطقه با شعار «نیل تا فرات» ایجاد کردند که این شعار، تمام یا بخشی از 14 کشور را دربر میگیرد. تحمیل حکومتهای دستنشاندهای مانند رژیم پهلوی، آل سعود و امثال آنها نیز در راستای سیاست استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن» انگلستان بود. انقلاب اسلامی و پیروزی آن بر رژیم شاه، روند مورد نظر استعمار را معکوس نمود و این خطر را نزد استعمارگران ایجاد کرد که نهتنها توطئهی آنان خنثی شود، بلکه با وقوع انقلاب اسلامی، جهان اسلام متحد و قطب اسلامی تشکیل گردد.
استراتژیستها معتقدند ایران بهدلیل برخورداری از سه موقعیت ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک و ژئوپولتیک و قرارگرفتن در مرکزیت جهان اسلام، رهبری تمدن اسلامی را برعهده خواهد داشت. لذا آنها به انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تنها بهعنوان یک کشور قدرتمند و بزرگ نگاه نمیکنند، بلکه ایران را بهعنوان محور تمدن رو به رشد اسلامی مینگرند و خطر چنین تحولی را درک میکنند.
در واقع استعمارگران همهی تلاش خود را برای شکستدادن انقلاب اسلامی بهکار بستند؛ از دامن زدن به اختلافات و درگیریهای قومی، تجزیهطلبی و کودتای نوژه تا ضربهزدن به اقتصاد. تسخیر لانهی جاسوسی در واقع احتمال و امکان شکستخوردن انقلاب اسلامی از این راهها را از بین برد و غربیها به صدامحسین متوسل شدند و او را به آغاز جنگ علیه ایران تشویق کردند. جنگی که همهی قدرتهای جهان از متجاوز حمایت کردند.
این حمایت همهجانبه در زمان رژیم شاه و در مقابله با انقلاب اسلامی نیز وجود داشت. یعنی هم آمریکا و هم متحدانش و حتی چین و شوروی، رژیم پهلوی را به یک حکومت اسلامی در ایران ترجیح میدادند. این واقعیتی است که آقای سایروس ونس، وزیر خارجهی وقت آمریکا قبل از پیروزی انقلاب در گزارشی به سفارتخانههای آمریکا در سراسر جهان به آن اذعان مینماید. وی اعلام میکند که حتی چین و شوروی هم رژیم شاهنشاهی را در ایران ترجیح میدهند و این ترجیح بهدلیل وجود جمعیتهای مسلمان در این دو کشور و نگرانی از تأثیرگذاری انقلاب اسلامی بر آن جمعیتهای مسلمان است.
با توجه به مطالبی که عرض شد، غرب بهمنظور مقابله با انقلاب اسلامی و جلوگیری از ایجاد و گسترش موج بیداری اسلامی و با توجه به اینکه همهی توطئهها و نقشههای قبلی شکست خورده بود، به گزینهی جنگ روی آورد و همهی حمایتهای لازم را از صدام انجام دادند. این در حالی بود که در راه رساندن سیمخاردار به ایران، که ابتداییترین وسیلهی دفاعی در جنگ است، کارشکنی میکردند.
واکنش نهادهای بینالمللی، بهویژه شورای امنیت سازمان ملل که مسئولیت اصلی حفظ صلح و امنیت بینالمللی را برعهده دارد، در قبال جنگ عراق علیه ایران چگونه بود؟
همانطور که عرض کردم، پنج عضو دائم شورای امنیت حامی صدام و خواستار شکست انقلاب اسلامی بودند، لذا بعد از آغاز تجاوز از سوی عراق، حتی حاضر نشدند مسئلهی لزوم برقراری آتشبس را مطرح نمایند. دلیلش هم این بود که نمیخواستند بر سر راه تجاوزگری صدام مانعی ایجاد نمایند. صدام اعلام کرده بود که در عرض یک هفته، کنفرانس خبری خود را در ایران برگزار خواهد کرد.
وقتی که حامیان صدام مشاهده کردند که این خیال محقق نخواهد شد، خواستار آتشبس- نه بازگشت به مرزهای بینالمللی- شدند. آتشبس در آن شرایط یعنی اینکه عراق هر بخشی را که اشغال کرده، در اختیار خود نگهدارد و آن را تثبیت نماید. طبیعتاً جمهوری اسلامی ایران نمیتوانست در شرایطی که هنوز بخشهایی از سرزمینش در اشغال دشمن است، با آتشبس موافقت کند. به همین دلیل دفاع همهجانبه در دستور کار ایران قرار گرفت و آن رشادتها و حماسهها رقم خورد. این اولینبار در تاریخ ایران بود که در یک جنگ، ما سرزمینی را از دست نمیدادیم. در زمان رژیم شاه، ایران بحرین را بدون جنگ از دست داد.
مقطع صدور قطعنامهی 598،یکی از مقاطع حساس جنگ تحمیلی است. دربارهی این مقطع توضیحاتی بفرمایید.
سازمان ملل متحد در طول جنگ تحمیلی ارادهای برای دفاع از منافع و حقوق ایران نداشت و حاضر نشد به حقوق ایران اعتراف کند. در حالی که اعضای شورای امنیت خود را مدافع صلح نشان میدادند، همهگونه سلاح کشتار جمعی در اختیار عراق قرار دادند. اما شکستهای مکرر عراق در جبههها، صحنه را دگرگون کرد. حامیان صدام متوجه شدند که ادامهی این وضعیت ممکن است منافع آنها را بهخطر بیندازد.
لذا در این شرایط بود که بحث قطعنامهی 598 مطرح شد و اعضای شورای امنیت حاضر شدند به برخی از حقوق ایران، اذعان و اعتراف کنند. اگرچه این قطعنامه همهی حقوق ایران را در برنمیگرفت، اما با توجه به جمیع جهات، جمهوری اسلامی ایران حاضر شد تا قطعنامه را بپذیرد. غرب مجدداً پس از پذیرش قطعنامهی 598 از سوی ایران تصور کرد که میتواند اهداف خود را پیگیری نماید. لذا با حمایت از منافقین، عملیات نظامی دیگری را آغاز کرد. این عملیات با شجاعت رزمندگان ایرانی با شکست روبهرو شد و عملیات غرورآفرین مرصاد، برگ زرین دیگری را در تاریخ دفاع مقدس رقم زد.
جمهوری اسلامی ایران با یکسال تأخیر، قطعنامهی 598 را پذیرفت. پذیرش قطعنامه در مقطع زمانی تیرماه 1367، چه اهمیتی داشت؟
پذیرش قطعنامهی 598 از سوی ایران در آن مقطع زمانی اهمیت بهسزایی دارد. به اعتقاد بنده، اگر ما این قطعنامه را قبل یا بعد از آن تاریخ میپذیرفتیم، شرایط دگرگون میشد. غرب مطمئن بود که ایران قطعنامه را نمیپذیرد و به همین دلیل هم حاضر شد تا برخی حقوق ایران را بهرسمیت بشناسد.
همچنین غرب همهنوع سلاحی، از جمله سلاح شیمیایی و میکروبی، در اختیار صدام گذاشته بود تا در ادامهی جنگ از آن علیه ایران استفاده کند. اگر قبل از تیرماه 1367 ما قطعنامه را میپذیرفتیم، غربیها این حجم از سلاح را در اختیار عراق قرار نمیدادند. اگر دیرتر قطعنامه را میپذیرفتیم، عراق میتوانست این سلاحها را علیه ما استفاده کند. خب، با پذیرش قطعنامه در تیرماه 1367، هم سلاحهای غیرمتعارف در اختیار عراق قرارگرفت و هم نتوانست از آنها علیه ما استفاده کند.
اینجا بود که آمریکا و رژیم صهیونیستی از اینکه سلاحهای نامتعارف در اختیار صدام است، احساس خطر کردند و روند مخالفت با صدام آغاز شد. صدام که در طول جنگ، دهها میلیارد دلار بدهی به بار آورده بود، عملاً ازسوی شرکتهای غربی تحریم شد. این تحریمها بهمنظور ایجاد فشار بر صدام نبود بلکه شرکتهای غربی نگران بودند که صدام نتواند هزینهی اقلام خریداری شده را بپردازد.
بلافاصله پس از خاتمهی جنگ عراق علیه ایران، کویت مورد هجوم نظامی عراق قرار گرفت. عراق چه اهدافی را از جنگ کویت پیگیری میکرد؟
در این شرایط صدام احساس میکرد که زمان بهزیان او پیش میرود و در این شرایط بود که نقشهی حمله نظامی به کویت مطرح شد و عراق تصمیم گرفت تا به کشور کوچک اما ثروتمند کویت حمله کند. در واقع برای صدام، خطر حمله به کویت از خطر اضمحلال و فروپاشی که با آن روبهرو بود، کمتر بود و لذا این گزینه از سوی عراق انتخاب شد.
انتخاب کویت برای حملهی نظامی، عملاً بسیاری از کشورهای منطقه را در مقابل عراق قرار میداد. از سوی دیگر عراق نگران این بود که نیروهایش در مرز ایران مورد هجوم قرار بگیرند و مضمحل شوند و این در حالی بود که به این نیروها برای حمله به کویت احتیاج داشت. لذا عراق تصمیم گرفت تا میدان جنگ با ایران را به سوی آرامش سوق دهد و توان نظامی خود را بر روی جنگ با کویت متمرکز کند. در چنین شرایطی صدام معاهدهی 1975 را پذیرفت و حاضر شد تا خاک ایران را ترک کند. بحث آزادی اسرا نیز در همین زمان مطرح شد. قطعاً اگر این وضعیت جدید پیش نمیآمد، عراق خاک ایران را ترک نمیکرد و سازمان ملل نیز اقدامی در این جهت صورت نمیداد.
تحلیل شما از رفتار متفاوت شورای امنیت سازمان ملل در قبال جنگ عراق و کویت چیست؟ این رفتار متفاوت، چه پیامی دربرداشت؟
وقتی که کویت توسط عراق مورد تجاوز قرار گرفت و اشغال شد، ظرف چندساعت قطعنامهای شدیداللحن با موضوع محکومیت تجاوز عراق به کویت صادر شد. در واقع مقایسهی رفتار شورای امنیت سازمان ملل در قبال جنگ عراق و ایران و جنگ عراق و کویت نشاندهندهی شرارت و دشمنی غرب با ملت ایران است. خوشبختانه عراق در این جنگ شکست خورد و غرب نیز که همهگونه حمایتی از صدام انجام داده بود، پس از جنگ ایران و عراق، در معرکه جنگهایی مانند حمله به عراق و افغانستان گرفتار شد و با مقاومت مردمی، نهتنها نتوانست به اهداف شوم خود دست یابد، بلکه در باتلاق این دو جنگ گرفتار شد.