پایبند به اسلام هستیم، چه خوشایند دنیا باشد چه نباشد.
مشروطیت و نسبت آن با نظام جمهوری اسلامی» در گفت و شنود جوان آنلاین با دکتر محمدحسن قدیری ابیانه
درآمد: روزهای پیش روی مصادف است با سالروز یکی از شاخص ترین وقایع سیاسی تاریخ ایران یعنی«انقلاب مشروطیت».بررسی ماهیت این رخدا ونسبت آن بانظام سیاسی کنونی ،هنوز از مباحث مورد علاقه اندیشمندان سیاسی وتاریخ پژوهان کشور ماست.آنچه پیش روی دارید گفت وشنودی است که دراین مقوله،با جنابدکتر محمدحسن قدیری ابیانه صورت پذیرفته است.
پایبند به اسلام هستیم، چه دنیا از ما راضی باشد یا نباشد
بحث را با تاریخچه مشروطهگری در جهان و بررسی نظامهای دموکراسی در نقاط مختلف دنیا آغاز میکنیم.این نوع از تسلط حاکمیتی چه سابقه ای در دنیای امروز دارد؟
بسم الله الرحمن الرحیم.در قرون گذشته با حکومتهای مختلفی مواجه بودیم یا با نام دین مانند کلیسا و یا به نام پادشاه عنان حکومت در دست یک نفر بود و او یک تنه بر مملکت حکومت میکرد و تصمیمی اتخاذ نمیکرد مگر همسو با منافع خود و در کلیساها هماهنگ با مسیحیت تحریفشده.
بهتدریج در برابر دیکتاتوریها و این تکصدائیها که منافع مردم را فدای منافع قشری محدود میکرد مبارزاتی شکل گرفت و مردم نیز در اداره جامعه سهمی به دست آوردند. در برخی از کشورها با حفظ نظام سلطنتی حق رأی برای مردم به وجود آمد، مثلاً در کشورهائی مانند انگلستان، هلند و اسپانیا. بهطوری که مردم پارلمان را تعیین میکنند و عملاً نخستوزیر شخص حاکم است و توسط پارلمان انتخاب میشود. در اینگونه کشورها بهتدریج نقش پادشاه کمرنگ شده و حالتی تشریفاتی به خود گرفته است.
گونه جمهوریت دراین میان چه جایگاهی دارد ؟ این شیوه حکومت نیز از همان دوره پدیدار شده است؟
بعضی کشورها هم تبدیل به جمهوری شدند و بهکلی نظام سلطنتی را ساقط کردند. در اینگونه کشورها مردم علاوه بر مشارکت در انتخابات پارلمانی رؤسای کشور را هم بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تعیین میکنند. مثلاً فرانسه و امریکا. در فرانسه رئیسجمهور به صورت مستقیم توسط مردم و در ایتالیا طی نشست مشترک سنا و پارلمان رئیسجمهور انتخاب میشود. در امریکا روش انتخاب رئیسجمهور غیرمستقیم است، یعنی در ایالتهای مختلف مردم با آرائی که به الکتورال (electoral) معروف است افرادی را برمیگزینند و بعد آنها تشکیل جلسه میدهند و رئیسجمهور را انتخاب میکنند. این دموکراسیهائی است که در نقاط مختلف شاهد آن هستیم. این دموکراسی در بعضی جاها کمرنگتر و در برخی جاها پررنگتر است. حال در بعضی کشورها با نام دموکراسی نمونه کاملی از دیکتاتوری را شاهد هستیم، مثلا حکومتهای سابقی نظیر صدام، سادات و مبارک. در اینگونه کشورها حاکمیت قدرت و ثروت و در برخی از موارد حاکمیت و نفوذ بیگانگان بهشدت محسوس بود.
پس به نظر شما در هیچ جای دنیا تعریف واحدی از دموکراسی یافت نمیشود و هر ملت و کشوری شکل خاصی از دموکراسی را میپذیرد؟
نه، اگرچه صورتهای مختلفی از دموکراسی وجود دارد، اما اساس بر این است که امور بر آرای عمومی میچرخد. البته در نظامهای سلطنتی اینگونه نیست، اما حداقل این طور وانمود میشود که مردم خودشان خواستار این نوع سلطنت هستند. برخی از کشورها مانند کانادا و استرالیا وضعیت وخیمتری دارند. در این کشورها نوعی فرمانداری کل وجود دارد که پادشاه و یا ملکه آنها همان پادشاه و ملکه انگلستان است، یعنی الان الیزابت ملکه انگلستان رسماً ملکه استرالیا نیز محسوب میشود. در واقع متن استوارنامه سفرای خارجی که محل مأموریتشان استرالیاست به ملکه الیزابت نوشته میشود. به نظر من این کشورها مدعیان دموکراسی هستند که حتی در آنها عِرق ملی به اندازه کافی وجود ندارد، لذا انواع و اقسام شیوهها برای اعمال دموکراسی و یا مشروطه وجود دارد که هر کشوری مطابق با تاریخ و موقعیت خویش به آن رسیده، برای مثال سوئیس کشوری است که در آن اقوام و ملل مختلف با زبانهای گوناگون زندگی میکنند. برخی از مردم فرانسه، بخشی آلمانی و گروهی ایتالیائی صحبت میکنند. این کشور هم متناسب با وضعیت خویش به دموکراسی روی آورده است.
درکشورها وحکومت های چپ، این شیوه چگونه اعمال می شده است؟ ظهور دیکتاتوری دراین نوع حکومت هابه چه شکل یا با چه توجیهی بوده است؟
در کشورهای کمونیست هم بهنوعی صحبت از حقوق و برابری وجود داشت، اما در آنجا بحث از طبقه کارگر و حزب طبقه کارگر بود و عملاً یک دیکتاتوری به نام حاکمیت مردم و طبقه کارگر اعمال میشد، ولی آنچه مسلم به نظر میرسد این است که در تمام انواع دموکراسیها شاهد تبدیل آنها به سرمایهسالاری بودهایم و اگر شما امروز از میزان ثروت نمایندگان منتخب مردم در کشورهای مختلف (سنا، پارلمان و جاهای دیگر) آماری بگیرید متوجه خواهید شد اکثر قریب به اتفاق منتخبین از اقشار سرمایهدار جامعه هستند. علت هم این است که کاندیداهای انتخاباتی برای ارائه خود به مردم و جلب آرای عمومی به سمت خویش، ناچار به انجام تبلیغات عظیم و پرهزینه هستند که البته این در سالمترین وجه آن است و از طریق رسانههای گروهی عمل میشود. در این صورت کاندیدا باید یا خود صاحب رسانه باشد و یا آن قدر سرمایه داشته باشد تا بتواند در این تراستهای رسانهای گرانقیمت فضائی به تبلیغات خود اختصاص بدهد. آنچه عملاً رخ میدهد انحصار انتخابات بین گروهی از سرمایهداران است. گاهی اوقات این صحبت پیش میآید که احزاب هزینه انتخاباتی کاندیداها را تأمین میکنند، اما معمول این است که این احزاب نیز برای تأمین هزینههای خود شرکتهای سرمایهداری ایجاد و از این طریق خود را اداره میکنند. حتی در بسیاری از کشورهای مختلف احزابی شکل گرفته است که بهنوعی وابسته به قدرتهای خارجی هستند و این قدرتها برای این که در آن کشورها سیاستهای خود را اعمال کنند، آنها را در کنف حمایت خود قرار میدهند و برای این که کمکها جنبه غیرقانونی پیدا نکنند و بهنوعی لاپوشانی کنند با انجام معاملات با شرکتهای اقتصادی، تجاری و بازرگانی وابسته به احزاب مورد نظر سود معاملات را به جیب آنها سرازیر میکنند و حزب نیز در مقابل، خود را مدافع منافع آن دولت در کشور خود میداند و عملاً به عامل کشورهای خارجی تبدیل میشود. یک نمونه آن در ایتالیا آقای برلسکوئی از حزب زنده باد ایتالیاست که نهایتا آن سرنوشت را پیدا کرد؟ . او و حزبش در کنار بسیاری از مالکیتها و ثروتهای مختلف صاحب بزرگترین تراست رسانهای ایتالیا هستند و انواع و اقسام روزنامهها، مجلات، سازمانهای انتشاراتی و شبکههای رادیو تلویزیونی تنها بخشی از دارائیهای رهبر این حزب یعنی برلسکونی است و بهواسطه همین ثروت و غول رسانهای برلسکونی و حزب زنده باد ایتالیا توانسته بود در رأس قدرت بگیرد و با در نظر گرفتن این مثال و صدها نمونه دیگر میتوان به جرأت ادعا کرد دنیای امروز شاهد حرکت سریع دموکراسیها به سوی سرمایهسالاری بوده است.
در جوامع غربی با در نظر گرفتن فاصله شدید طبقاتی مکانیسم سرمایهسالاری پاسخگوست، زیرا مثلاً در کشورهای غربی افرادی مانند بیل گیتس، راکفلرها، برلسکونی و ... در سطوح ممتاز جامعه قرار دارند و مقامات عالیه مملکتی متعلق به آنان و یا مورد حمایتشان هستند و سطوح پائین جامعه چندان ادعائی در حکومتداری ندارند، اما در جهان سوم وضعیت به گونه متفاوتی است. در جهان سوم فاصله طبقاتی چندان شدید نیست. به نظر شما مکانیسم سرمایهسالاری چگونه میتواند در کشورهای جنوب پاسخگو باشد؟
البته در کشورهای شرقی هم فاصله طبقاتی زیادی وجود دارد، منتهی عمده مردم فقیر هستند، اما قشرهای ثروتمند مانند مهاراجهها در هند و یا نخستوزیرهای میلیاردر و میلیونر پاکستانی نیز وجود دارند که پستهای عالیه مملکتی متعلق به آنهاست. سرمایهسالاری در کشورهای جهان سوم نیز اتفاق افتاده است و به عنوان مثال در هند که یکی از مطرحترین دموکراسیهای دنیا را دارد، تنها کسانی میتوانند در رأس احزاب و پارلمان قرار بگیرند که ثروت فراوان داشته باشند. حتی در کشور ما هم که مردمسالاری دینی است، این خطر بهوضوح مشاهده میشود.
چارهای نداریم جز این که بپذیریم دموکراسی نظامی وارداتی است و بهناچار ما فاکتورهائی از دموکراسی غربی را وارد کردهایم. با این اوصاف تا چه حد در مشروع کردن دموکراسی موفق بودهایم؟
ببینید نظام ما یک نظام مردمسالاری دینی است. تفاوت بین مردمسالاری دینی با نوع غیردینی است بسیار است. به عنوان مسلمان موظف به اجرای احکام اسلام هستیم حال دنیا از ما راضی باشد یا نباشد. اگر قرار بود ملاک اکثریت باشد، حالا که اکثریت جهان مسلمان نیستند، بلکه مسلمین در اقلیت قرار دارند، نمیبایست حکومت اسلامی تشکیل میدادیم! که البته این طور نیست. ممکن است در جائی حکومتی تشکیل شود و اکثریت را نداشته باشند. مثل خیلی از حکومتها که در نقاط مختلف جهان تشکیل میشوند و اکثریت ندارند، ولی قوانینشان را جاری میکنند. در طول تاریخ هم شاهد تلاشهای انبیا برای پیاده کردن احکام الهی هستیم و این در حالی است که اکثریت از آنان پشتیبانی نمیکردند. در کشور خود به علت وجود اکثریت قریب به اتفاق مسلمان توانستیم نوع متعالی حکومت اسلامی یعنی جمهوری اسلامی را ایجاد کنیم. در این نظام مسئولین بهطور مستقیم و غیرمستقیم توسط مردم انتخاب میشوند، اما اختیارات آنها محدود به احکام اسلام است و این اسلامیت پایه حکومت ماست و کسی نمیتواند با آن معارضه کند و راه حذف اسلامیت نظام و به رفراندوم گذاشتن آن در قانون اساسی بسته شده است. پس در نظامی که اکثریت مردم آن مسلمانند میتوان در چهارچوب اسلام انتخاب مسئولین را به مردم واگذار کرد.
بنابراین منظور شما این است که برای تبیین یک نظام نوین الهی ناچاریم از فرمهای حزبی مثلاً جمهوری استفاده کنیم؟
حضرت امام یک جمله دارند با این مضمون که اگر همه مردم به یک فرد به عنوان رئیسجمهور رأی بدهند، اما از طرف ولیفقیه تنفیذ نشود آن رئیسجمهور طاغوت است، یعنی اساس و ملاک حقانیت اکثریت نیست، یک جائی ممکن است اکثریت مطابق با حق عمل کنند و گاهی ممکن است مخالف با حق عمل کنند. مثل داستان همیشگی پیامبران که اکثریت مخالف آنها بودند. پس اقلیت بودن نشان ناحق بودن و اکثریت بودن هم به معنای حق بودن نیست.
اما میتوانیم در اداره نظام خود از تجربیات دیگران بهره گیریم به شرط آن که در راستای جهتگیری کلی کشور و مطابق با اسلام باشد. باید بررسی کنیم و آنها را با واقعیتهای کشور و فرهنگمان تطبیق بدهیم. بهطور کلی میتوان گفت نوع مکانیسم درونی حکومت مانند نوع لباس است همان طور که لباس در موقعیتهای مختلف جغرافیائی و آب و هوائی متفاوت است، منتهی اصل حجاب مطابق اسلام باید حفظ شود و فرهنگهای گوناگون شکلهای مختلف میگیرند و حکومتها چنین حالتی را دارند.
گویا با هانتینگتون در باره انعطافپذیری، دموکراسی و قابلیت آن با آداب و رسوم ملل مختلف همعقیده هستید.
انواع دموکراسی را داریم، دموکراسی میتواند متناسب با محیط و فرهنگ جوامع لباسهای مختلفی به تن کند، ولی اصل دموکراسی را ملاک حقانیت و مشروعیت نمیدانم. هانتیگتون و دیگر نظریهپردازان امریکائی دموکراسی را ملاک مشروعیت میدانند. البته اینها بهانهای برای سلب آزادی ملتها و حمایت از حاکمیت مطلق امریکاست.
آیا اسلام آن قدر انعطاف دارد که بتواند حکومت خود را در قالبهای مختلف سازماندهی کند یا ارجحیت خاصی بر دموکراسی وجود دارد؟
در چهارچوب اسلام، هر چه مطلوب باشد قابل پذیرش است و چون ما مردمی با اکثریت مسلمان و شیعه هستیم مدل جمهوری را پذیرفتهایم. سلطنت و نظام های غربی را قبول نداریم، ضمن این که لیبرال دموکراسی را هم قبول نداریم. نظامی داریم که در آن دو اصل وجود دارد، یکی پذیرش اسلام و دیگری مردمسالاری، اما پایه اصلی و جهتگیری کلی اسلام است و این در همه اصول دیگر اطلاق و اشراف دارد، مردم ما حق انتخاب دارند، یعنی از بین یک عده از کسانی که صلاحیت اداره امور جامعه اسلامی را دارند میتوانند افرادی را انتخاب کنند، این افراد مثلاً در مجلس مسئولیت تصویب قوانین را به عهده دارند، اما هرگز نمیتوانند قوانین خلاف شرع تصویب کنند و تشخیص اسلامی یا غیراسلامی بودن این مصوبات در مکانیسمی که تعریف شده به عهده شورای نگهبان است. این نظامی است برای اداره جامعه مطابق آرای مردم و در قالب و مسیر و موافق با احکام شارع مقدس.
ممنون از وقتی که گذاشتید.
نویسنده : شاهد توحیدی
منبع : جوان آنلاین 11/5/1393