استراتژی آمریکا در تقابل با کره شمالی
21/5/1396 روزنامه حمایت - یادداشت قدیری ابیانه
تاریخچه تنش میان کره شمالی و آمریکا به دوران پس از جنگ دو کره در سال 1945 و تقسیم این شبه جزیره به دو قسمت شمالی و جنوبی باز میگردد و از آن زمان تاکنون، کره شمالی به جهت عدم پیروی از سیاستهای آمریکا در آسیا، همواره به تنشزایی و بحرانآفرینی متهم بوده است. علت عمده اختلافات این دو کشور، به سیاستهای پیونگیانگ در قبال برنامه هستهای و موشکی مربوط است و آمریکاییها معتقدند که کره شمالی باید چارچوب به اصطلاح نظام بینالملل و قواعد سازمانهای جهانی را بپذیرد. مقامات دولت کنونی آمریکا همچون مقامات دولتهای قبلی مدعی هستند که کره شمالی با انجام آزمایشهای مکرر اتمی و موشکی، سعی در برهم زدن امنیت منطقه شرق آسیا و تهدید مستقیم علیه منافع آمریکا و متحدانش در منطقه را دارد؛ این در حالی است که مقامات کره شمالی هم آمریکا را «غیرقابل اعتماد» و «جنگ افروز» میدانند.
در بحرانی که در گذار از ماهها و هفتههای گذشته اکنون به اوج خود رسیده، ترامپ در تلاش است که از طریق اعمال فشار مستقیم و همچنین اعمال فشار غیر مستقیم توسط چین و روسیه بر کره شمالی، پیونگ یانگ را به تجدید نظر در برنامههای اتمی و موشکی وادار نماید. البته تفاوت دولت ترامپ با دولتهای قبلی آمریکا، بهویژه دولت باراک اوباما، در میزان تمایل به یکجانبهگرایی و نمایش قدرت از طریق حملات نظامی به اهدافی در گوشه و کنار جهان است که نمونه آن را در حمله به پایگاه هوایی «الشعیرات» سوریه شاهد بودیم.
با این حال، شرایط شرق آسیا در مقایسه با غرب آن برای ماجراجوییهای نظامی آمریکا یکسان است و همانگونه که آمریکا و متحدانش با مداخلات خود در غرب آسیا در باتلاق سوریه و یمن گرفتار آمدند، خطا در حمله به کره شمالی هم میتواند، سرنوشت مشابهی را برای کاخ سفید در پی داشته باشد. فرماندهان آمریکایی به این امید که میتوانند با ثروت کشورهای مرتجع عرب، طرح جدید خود در غرب آسیا را پیاده کنند، بدون توجه به نقش غیرقابل انکار قدرتهای منطقهای در غرب آسیا، این نقطه حساس جهان را به آتش کشیدند که در نهایت، دامن آنها را گرفت و به قدرتمندتر شدن ایران و متحدانش منجر شد. این سناریو در شرق آسیا هم در حال تکرار شدن است و دولتمردان کاخ سفید بدون توجه به تأثیرگذاری چین و روسیه در این منطقه از یکسو و آمادگی کامل کره شمالی برای تلافی هرگونه حمله احتمالی آمریکا با سلاح هستهای از سوی دیگر، به فکر تحمیل قدرت خود به پیونگ یانگ است. در این صورت اگر جنگی میان دو کشور روی دهد که به عقیده روسها احتمال آن بسیار زیاد است، محور روسیه، چین و کره شمالی، متحدتر شده و با وجود تبعات گسترده این جنگ، قطب جدیدی علیه آمریکا میتواند شکل بگیرد.
از سوی دیگر، بزرگترین شریک تجاری آمریکا، یعنی چین که در حال حاضر مهمترین متحد اصلی کره شمالی به شمار میآید، 65 سال پیش آمریکا را در جنگ کره شکست داد و نیروهای آمریکایی را تا پشت مرز کنونی میان دو کره به عقب راند. از این رو، دور از انتظار خواهد بود که ماجراجویی نظامی آمریکاییها علیه کره شمالی، بدون واکنش قاطع چین بیپاسخ بماند و علت اینکه مقامات پکن اعلام کردهاند که در صورت آغاز جنگ از سوی کره شمالی با آمریکا بیطرف خواهند ماند، اما اگر آمریکا آغازگر جنگ باشد با از کره شمالی دفاع خواهند کرد این است که اساساً آنها امیداوارند آمریکا چنین حماقتی را مرتکب نشود و به همین دلیل مایل نیستند که منافع تجاری خود با آمریکا را با جانبداری بی قید و شرط از پیونگ یانگ به خطر اندازند. ضمن اینکه که کره شمالی نیز از قدرت بازدارندگی اتمی برخوردار است و جنگ در منطقه به سرعت به دو متحد اصلی آمریکا ، یعنی ژاپن و کره جنوبی سرایت خواهد کرد، زیرا پیونگ یانگ، دو دهه است که تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادی قرار دارد، چیزی برای از دست دادن ندارد و برای حفظ موجودیت و تمامیت ارضی خود به هر اقدامی دست خواهد زد.
از منظر اقتصادی نیز این حمله تبعات فاجعهباری خواهد داشت. با توجه به تمرکز ثروت و تولید در منطقه شرق آسیا ، شلیک یک گلوله در شبه جزیره کره، اقتصاد شکننده جهانی را وارد مرحله بسیار خطرناکی خواهد کرد که تبعات آن تا داخل آمریکا نیز امتداد مییابد، کما اینکه بحران فعلی، بازارهای بورس جهانی را با آشفتگی رو به رو کرده و سرمایهگذاری در این منطقه را مختل کرده است. اما این همه ماجرا نیست و به نظر میرسد که بحرانآفرینی آمریکا در شبه جزیره کره، جای دیگری را نشانه گرفته و ابعاد عمیقتری دارد.
سیاستمداران آمریکایی برآورد کردهاند که چین در هزاره سوم، رقیب اصلی این کشور در حوزههای نظامی و اقتصادی در جهان خواهد بود و برای به زانو در آوردن این غول نوظهور اقتصادی، راهبردهای پلکانی بلندمدتی را تدارک دیدهاند. گزارشها نشان میدهند که بیش از ۵ تریلیون دلار معاملات اقتصادی در دریای چین جنوبی و به ویژه «تنگه مالاکا» انجام میشود و تسلط پکن بر این شاهراه دریایی سبب شده تا واشنگتن بار دیگر به صورت گسترده به این منطقه لشکرکشی کند تا قدرت چین را به چالش بکشد. لذا آمریکا برای مهار چین، به تنشآفرینی در نزدیکی مرزهای این کشور نیاز دارد تا از این رهگذر بتواند حضور خود را در حیات خلوت چین توجیه کند که بهترین فرصت از نظر واشنگتن برای دستیابی به این هدف، تهدیدات موشکی و اتمی کره شمالی است. در واقع، آمریکا به دنبال این است که با تهدید نشان دادن آزمایشهای موشکی پیونگ یانگ، حضور نظامی خود را در شرق آسیا، به خصوص در دریای چین جنوبی افزایش دهد، متحدانش را برای ایجاد یک ائتلاف قدرتمندتر در مقابل پکن تقویت کند و با نمایش قدرت، بر تحولات چین اثر بگذارد.
اگر این الگو در آسیای جنوب شرقی جواب بدهد، طراحان سیاستهای کلان کاخ سفید در وهله بعدی به دنبال محدود کردن و فشار همزمان و بیشتر بر روسیه و ایران خواهند بود ولی مروری بر این سیاستهای نخنما شده نشان میدهد که این الگو عملیاتی نخواهد شد چراکه اشتباه آمریکاییها این است که گمان میکنند که یک نسخه واحد که از نظر آنها چیزی جز «تهدید» و «ارعاب» کشورها نیست، میتواند در همه نقاط دنیا جواب بدهد و آنها را به هدف کسب منافع نامشروع و سلطه بر جهان برساند.
با در نظرگرفتن پیامدهای قابل پیشبینی اقدام نظامی آمریکا علیه کره شمالی که به طور حتم، هزینههای جبرانناپذیری را برای واشنگتن و متحدانش در پی خواهد داشت، میتوان گفت که رویکرد آمریکا در برابر پیونگ یانگ بیش از آنکه بر اقدام نظامی استوار باشد، تلاشی است در جهت پیادهسازی استراتژی بلند مدت واشنگتن در شرق آسیا که به بهانه مهار کره شمالی و اصلاح رفتار این کشور از طریق تحریم و تهدید در حال پیگیری است.