یک نامه وارده در مورد بدحجابی
سلام علیکم
این نظر من بیشتر درددل است تا کامنت
دیگه خوندن این خبرها و مصاحبه ها و حرف ها راجع به حجاب و لزوم سالم سازی جامعه و خیابونها، امید و روشنی و گرمایی در حد آتش آخرین کبریتهای داستان دخترک کبریت فروش در ناامیدستان تاریک روحم موقتا روشن میکنه.
خدا رو شاهد میگیرم دیگه مستاصل شدم تو خیابون کاری دارم چجوری طی طریق کنم با ترس میرم تو خیابون کجا رو ببینم که چشمم رو از تیر زهرآلود زنان و دختران نیمه پوشیده نیمه عریان با نهایت سعی در خودنمایی و بدن نمایی و دلفریبی نگه دارم.
از خونمون تا مسجد صد و پنجاه متر بیشتر فاصله نیست . همین دیشب شب جمعه به قصد کسب اندکی آرامش و انرژی روحانی در مسیر کوتاه خونه تا مسجد محلمون دلی و توجهی برام نموند تو نماز مگه میشه یه جوون مجرد (فرقی هم نمیکنه یا متاهل) با دل تیکه پاره و شهوت تحریک شده تمرکزی براش بمونه، آرامشی براش بمونه،تفکری براش بمونه،حوصله ای براش بمونه،تحملی براش بمونه،سلامت نفسی براش بمونه،اراده ای براش بمونه،ایمانی براش بمونه
تفصیر منه که جوونم یا نابینا نیستم یا شهوت دارم؟
شاید کسی باور نکنه ولی نرجیح میدم نیروی شهوانی ام رو کاملا از دست بدم که اندکی زندگی برایم راحتتر شود برای اینکه بیشتر نیرو و اراده ام در حال حاضر صرف مبارزه با کنترل نیروی قدرتمند غریزه ام میشه.نه جرات اقدام برای ازدواج دارم نه حتی چاره ساز میدانمش.
این روایت حال یک جوان لاابالی و چشم چران و ضعیف النفس نیست زجر واقعی یه مرد سی و یکساله مجرد به سختی پاک مونده به عنایت خداست.تازه من مقداری شهوت جنسی ام بدلیل عبور از نوجوانی و نزدیک شدن به سن عاقلی کنترل پذیرتر شده وای به حال نوجوونای تازه بلوغ یافته در اوج غریزه مردانه با عقل ناقص زیر بیست و بیست و پنج سالگی.
اگه نیروی انتظامی ما دغدغش کسب رضایت خدا و مومنین و خانوده های مسلمین بود نه رضایت و بستن دهان گشاد سازمان دروغی حقوق بشر و اقلیتی بی دین و غربزده و رسانه های مستکبران عالم ، عوض کردن اوضاع شدنی بود... یا لااقل بهتر شدن.
خسروی