بررسی یک تجربهی تاریخی در گفتوگو با قدیریابیانه: از هجمههای تبلیغاتی غرب نباید ترسید!
در بسیاری از موارد، نه تنها خارجیها، بلکه برخی جناحهای داخلی مثل نیروهای اصلاحطلب فکر میکردند که اگر به رهبری فشار بیاورند میتوانند موجب عقبنشینی ایشان از مواضع اصولی شوند. خوشبختانه مواضع، قاطعیت و حتی انعطاف مقام معظم رهبری بر اساس رهنمودهای قرآن و اسلام بوده و توانسته توطئهها را خنثی کند...
گروه تاریخ برهان؛ در ماجرای میکونوس که در رستورانی به همین نام واقع در برلین، آلمان و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ رخ داد، تعدادی از سران اپوزیسون کُرد به قتل رسیدند. دادگاه میکونوس نهایتاً مقامات عالی نظام جمهوری اسلامی را به دست داشتن به قتل مخالفین خود در خارج از ایران متهم کرد و برای اولین بار به خاطر تروریسم، دولتی توسط دادگاه میکونوس محکوم شد. این ترور تاثیر زیادی بر روی روابط بین ایران و کشورهای اروپایی داشت. به همین جهت و در این رابطه سرویس تاریخ «برهان» به گفتوگو با «دکتر محمدحسن قدیریابیانه» دکترای مدیریت استراتژیک و سفیر سابق ایران در مکزیک و ایتالیا نشسته است.
آقای دکتر، زمانی که ماجرای میکونوس به وقوع پیوست، فضای جهانی چگونه بود؟ رابطهی ایران و کشورهای جهان را در آن زمان چگونه ارزیابی میکنید؟
جمهوری اسلامی در آن زمان مانند تمامی این 33 سال، با عزت از حقوق ایران دفاع میکرد و تسلیم باجخواهیهای غرب نمیشد. با پیروزی انقلاب اسلامی، سلطهی غربیها بر ایران پایان یافت. کشورهای غربی همواره در طول این 33 سال از جمله در آن ایام، از دشمنی با ایران چیزی کم نگذاشتند.
در همین راستا، آنها به تروریستهای مختلف اعم از منافقین، احزاب تجزیهطلب و جنایتکاران پناهندگی میدادند و حتی از آنها حمایت میکردند، در حالی که شعار مبارزه با تروریست را در سطح جهان سر میدادند. اروپا و آمریکا مرکز هدایت عملیات نظامی این گروهکها بود و از آنها حمایت مالی و سیاسی میکردند. طبیعتاً کسانی که دست به جنایت میزنند، دشمنیهایی را برضد خودشان برمیانگیزانند و نتیجهی یکی از همین دشمنیها، ماجرای «میکونوس» بود که دشمن سعی کرد آن را به ایران نسبت دهد.
در حالی که ایران به شدت آن را تکذیب کرد. اما آنها دادگاه تشکیل دادند و چند تن از مقامهای ما، از جمله مقام معظم رهبری، رییسجمهور وقت، وزیر خارجهی وقت و وزیر اطلاعات وقت را در دادگاه محکوم کردند و طبیعی بود که ایران هم اقدام آنها را محکوم کند.
جالب این جاست که آنها در حالی ترور آن 4 نفر ضدانقلاب را در آلمان محکوم میکردند که خودشان در ترور چندین مقام ایرانی و مردم عادی نقش داشتند و حتی بمبها و سلاحهای مورد نیاز برای این ترورها را در اختیار تروریستها قرار داده بودند. برای مثال انفجار نخستوزیری و انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در روز 7 تیر، با بمبها و سلاحهایی انجام شد که از خارج به منافقین داده شده بود.
به هر حال، ایران هر گونه ادعا مبنی بر اینکه آن عملیات تروریستی کار ایران بوده است را، رد کرد و آنها بر دشمنی خودشان اصرار کردند. به دنبال بیاعتنایی ایران و محکوم کردن اقدامهای غربیها در طرح ادعاهای بیاساس، کشورهای اروپایی به صورت هماهنگ سفرای خودشان را فراخواندند تا به اصطلاح ایران را تحت فشار قرار دهند. در واقع آنها فکر میکردند با این کار میتوانند ایران را منزوی کنند، اما با موضعگیری قاطعانه و عزتمندانهی مقام معظم رهبری مواجه شدند.
وقتی آنها دیدند ایران به عدم حضور سفرای اروپایی در کشورش بیاعتناست، با توجه به اینکه جمهوری اسلامی کشوری نیست که اروپاییها رابطه با آن را نادیده بگیرند و مایلاند که در این کشور حضور داشته باشند و حوادث کشور را از نزدیک دنبال کنند، یکی پس از دیگری سرافکنده به ایران بازگشتند.
به این ترتیب، ورق دیگری از عزت جمهوری اسلامی و سرافکندگی غربیها نمایان شد. این ماجرا دوباره به شکلی دیگر، با تظاهرات دانشجویان جلوی سفارت انگلیس در ایران تکرار شد. به هر حال نکتهای که وجود دارد این است که اگر ایران هم دست به این اقدام زده بود که البته این طور نبود، این حق را داشت، چرا که آنها سران سازمانهای تروریستی بودند و مرتکب جنایتهای بسیاری برضد اتباع ایرانی شده بودند. همان طور که گفتم، جنایتهای آنها دشمنیهایی را در داخل و خارج از کشور به وجود آورده بود و طبیعتاً ممکن بود افرادی به هر دلیل به دنبال مجازات آنها باشند.
حمایت آلمان از اپوزیسیون ایران که اعلام جنگ مسلحانه با مردم ایران کرده بودند و دادن اجازهی فعالیت و تشکیل سازمان و کنگره به آنها، به لحاظ عرف دیپلماتیک چه حکمی دارد؟
برخورد این چنینی آلمان، به هیچوجه در چارچوب روابط دیپلماتیک و حقوقی نمیگنجد. البته آنها خیلی فراتر از این عمل میکردند. در آلمان، فرانسه و انگلستان منافقین نشریهای به نام «انجمن اسلامی دانشجویی» داشتند و بعداً نشریهای به نام «مجاهد» منتشر کردند که در آن نحوهی ترور و ساخت بمب را آموزش میدادند. حساب بانکی باز کرده بودند و برای انجام از عملیاتهای خرابکارانه کمک جمع میکردند.
آنها جنایتها را بر عهده میگرفتند و رؤسای سازمان در نشریاتشان دستور ترور مقامهای ایرانی را صادر میکردند. این گروههای تروریستی با اعضای کنگره، سنا و مقامهای آن کشورها گفتوگو میکردند و حمایت مقامهای این کشورها را داشتند. این در حالی است که همهی این اقدامها برخلاف قوانین بینالمللی، دیپلماتیک و حقوقی است، اما آنها پایبند به مسائل حقوقی نیستند.
ما باورمان این است از کشورهایی که این همه جنایت در افغانستان و عراق مرتکب شدهاند، از جنایات رژیم صهیونیستی برضد فلسطینیها حمایت میکنند و آنها را مسلح میکنند، انتظاری جز این نیست. برای مثال، آلمان به اسراییل زیردریاییهای هستهای و به صدام تسلیحات شیمیایی داده است. آنها ادعای زیادی دارند و ادعایشان پشیزی ارزش ندارد. البته جمهوری اسلامی ایران از خودش و منافعش دفاع میکند و هیچ فرد یا گروه ضدانقلابی یا کشور خارجی نمیتواند بر ایران مسلط شود.
در آن موقع ایران در دادگاههای بینالمللی هیچ شکایتی نکرده بود که چرا آنها خلاف قوانین آنجا فعالیت میکنند؟
کارهایی که تروریستها در آلمان و اروپا انجام میدادند، مانند آموزش ترور و ساخت بمب، برای احزاب خود آن کشورها ممنوع است، حتی حزب حاکم آن کشور چنین حقی ندارد، ولی آنها برای ضربه زدن به ایران به آنها اجازهی فعالیت میدادند و حمایتشان هم میکردند. ضمن اینکه دادگاه آنها کاملاً فرمایشی بود و بنای حکومتشان حمایت از تروریستها و جنایتکاران است.
اگر ادعایی در رابطه با حقوق بشر یا مبارزه با تروریست مطرح میکنند، صرفاً این یک ادعاست، وگرنه چگونه میتوان پذیرفت کشوری که به صدام سلاح شیمیایی میدهد تا برضد مردم بیگناه کشور ما به کار گیرد، دلسوز حقوق بشر باشد. در خصوص این موضوع هم اقدامهای حقوقی و دیپلماتیک صورت میگرفت، ولی به آن عمل نمیکردند.
اینکه دادستان کل آلمان، آقای «رونالد جرج»، یک دادگاه فرمایشی داخلی تشکیل بدهد و سران کشور ما را محکوم کند آیا اساساً محلی از اِعراب دارد؟ آیا نباید حداقل یک دادگاه بینالمللی تشکیل میشد؟
در دادگاه داخلی هر حکمی بخواهند صادر میکنند. هرچند که این احکام ضمانت اجرایی ندارند. هر کشوری میتواند بگوید که من میخواهم دیگران را محاکمه کنم. ما هم میتوانیم آن دادستان و همهی مقاماتشان را محکوم کنیم.
از طرف کشور ما هیچ اعتراضی نسبت به این دادگاه فرمایشی صورت نگرفت؟
به طور طبیعی اعتراض صورت گرفت، ولی اگر آنها قرار بود به حق و عدالت تن بدهند، به هیچوجه نباید تروریستها را راه میدادند.
هدف کشورهای اروپایی که به پیروی از آلمان سفرایشان را فراخواندند چه بود؟ چه فضایی ضد ما وجود داشت که آنها فکر میکردند با خالی کردن ایران یکدفعه ما دچار بحران میشویم؟
اصولاً غربیها دچار عارضهی خودبزرگبینی هستند. از طرف دیگر، شناخت درستی از اسلام و مسلمانها ندارند. این موضوع باعث میشود که در اکثر موارد اوضاع را غلط تحلیل کنند و نتایج غلط بگیرند. در بسیاری از مواقع، آنها نقاط قوت ما را نقاط ضعف تلقی میکنند. این اشتباه را گاهی اپوزیسیون ایرانی، یعنی ضدانقلاب، هم مرتکب میشود.
در واقع از آنجا که ذهن اپوزیسیون، به ویژه چپها، وابسته است؛ بر این باور هستند که خارج از حیطه و سلطهی دو ابرقدرت نمیتوان زندگی کرد و چون ایران نه زیر سلطهی آمریکا و اروپاست و نه زیر سلطهی شوروی و چین، ضعیف است. در واقع آنها استقلال ایران را به جای اینکه نقطهی قوت کشور ما بدانند، بر اساس آن ذهن بیمار خودشان جزو نقاط ضعف ما فرض میکنند و میگویند چون ایران وابسته نیست، ما میتوانیم به آن ضربه بزنیم و آن را سرنگون کنیم. بر اساس این تحلیل غلط، در طول تاریخ ضربات سنگینی خوردهاند.
یکی از آنها عملیات «مرصاد» برضد منافقین بود که تصور میکردند پذیرش قطعنامهی (598) توسط ایران نشانهی ضعف و اضمحلال نیروهای ماست. با این تصور وارد شدند و خدمت بزرگی به کشور ما کردند، چرا که ما در این عملیات توانستیم تعداد زیادی از نیروهای آنها را از بین ببریم که در حالت عادی چنین کاری امکانپذیر نبود. حتی اوایل انقلاب آنها تحلیل غلطی داشتند که اگر در خیابانها بریزند و شخصیتها را ترور کنند، مردم به آنها میپیوندند و تظاهرات صد نفره یا دویست نفرهی آنها تبدیل به حرکتهای میلیونی میشود و میتوانند نظام را سرنگون کنند.
همین تحلیل غلط باعث شد که از خانههای تیمی بیرون بیانید و راهپیمایی مسلحانه راه بیاندازند و اینگونه امکان دستگیریگسترده شان فراهم شود. اگر ما میخواستیم آنها را پیدا کنیم، باید مدتها انرژی صرف میکردیم، ولی منافقین خودشان با این حماقت و تحلیل غلط، چنین فرصتی را برای جمهوری اسلامی ایران فراهم کردند و چنین ضربهای را به خودشان زدند. غربیها هم در تحلیلهایشان عموماً دچار اشتباه میشوند و این موضوع به مقدار زیادی ناشی از خودبزرگبینی و نداشتن شناخت درست از ملت ماست.
در مواضع امروزشان هم دچار این اشتباهات میشوند. به عنوان مثال خانم «کلینتون» آشکارا میگوید ما به دنبال این هستیم که با تحریمها وضعیت معیشتی مردم را سخت کنیم تا مردم برضد حکومت شورش کنند. اگر مردم ما هوشیار نبودند و نمیدانستند هدف دشمن چیست. خانم کلینتون آن را لو داد. البته مردم ما خوب اهداف دشمن را می شناسند.
خانم کلینتون با این حماقتش دست خودش را رو کرد. چطور ممکن است مردم فکر کنند آمریکاییها میخواهند در معیشت ما مشکل ایجاد کنند و بعد برضد حکومت خودشان قیام کنند. این موضوع نشان میدهد خانم کلینتون، وزارت خارجهی آمریکا و تمام مجموعهی دستگاههای غربی در شناخت واقعیت و تحلیل اوضاع دچار مشکل هستند.
در واقع آنها مردم ایران را با مردم کشور خودشان مقایسه میکنند و این ناشی از عدم شناخت از اسلام، مسلمانان و فرهنگ اسلامی است. البته باید به این نکته اشاره کنم که خیلی از توطئههای غربیها برضد ما میتوانست یک حکومت قدرتمند، مثل کشورهای اروپایی، را به زمین بزند؛ اما کشور ما در طول این 33 سال در مقابل همهی توطئهها، از جمله جنگ تحمیلی، مقاومت و ایستادگی کرده و تعجب جهانیان را برانگیخته است.
خانم «رایس»، وزیر خارجهی سابق آمریکا، در جایی گفته بود که تلاشهای مستمر و برنامهریزی شده و سرمایهگذاریهای کلان غرب با یک سخنرانی رهبر ایران خنثی میشود. در رأس نظام ما یک اسلامشناس و قرآنشناس وجود دارد که تصمیمها و دستوراتش بر اساس این بینش اسلامی است و از قرآن استنباط میشود.
در حقیقت این پیروزیها نشانهی معجزهی قرآن است و ما در این 33 سال شاهد تحقق وعدههای الهی بودهایم. همه میدانیم که امام(رحمتاللهعلیه) و مردم، بدون اینکه سلاحی داشته باشند، در مقابل رژیمی پیروز شدند که همهی قدرتهای دنیا، از جمله چین و شوروی، از آن حمایت میکردند. مثالی دیگر در این زمینه جنگ تحمیلی است. با اینکه همهی قدرتهای عالم از صدام حمایت میکردند و ما را تحریم کرده بودند، نتوانستند حتی یک وجب از خاک ما را از کشور جدا کنند.
دلیل این پیروزیها این بود که هم رهبری و هم مردم از قرآن درس میگرفتند و رهبری، جامعه را با استنباط درست از قرآن هدایت میکردند. وقتی خداوند راهی را نشان میدهد، آن راه قطعاً به پیروزی ختم میشود. این توفیقی است که ملتهای مسلمان، از جمله ملت ایران، از آن برخوردارند. ما قرآن را به عنوان حق مطلق به رسمیت میشناسیم و همین موضوع باعث پیروزی ما میشود.
برتری نظام اسلامی نسبت به سایر کشورها و ملتها این است که این نظام برای تحقق اهداف اسلامی و قرآنی شکل گرفته است. متأسفانه کشورهای اسلامی دیگر، از چنین نظامی برخوردار نیستند. این پیروزیها باعث شده است که ملتهای مسلمان دیگر هم امیدوار شوند و سعی کنند که از شر رژیمهای دستنشانده خلاص شوند. آنها هم به این نتیجه رسیدهاند که حکومت اسلامی نه تنها پاسخگوی نیازهای این عصر است، بلکه مکتب مقاومت و پیشرفت است. این روزها در غرب هم ملتها فهمیدهاند که لیبرالیسم به شکست انجامیده است و به همین خاطر آنها هم به دنبال راهی میگردند که بتوانند در آن عدالت را بیابند.
به نظر شما، اینکه حضرت آیتالله خامنهای به تازگی به رهبری رسیده بودند هم در اقدام آن کشورها مؤثر بود؟ شاید آنها فکر میکردند ایشان مثل امام(رحمتاللهعلیه) قاطعانه برخورد نخواهند کرد.
در بسیاری از موارد، نه تنها خارجیها، بلکه برخی جناحهای داخلی مثل نیروهای اصلاحطلب فکر میکردند که اگر به رهبری فشار بیاورند میتوانند موجب عقبنشینی ایشان از مواضع اصولی شوند. در واقع آنها رهبری را نشناختهاند. خوشبختانه مواضع، قاطعیت و حتی انعطاف مقام معظم رهبری بر اساس همان رهنمودهای قرآن و اسلام بوده و توانسته است توطئهها را خنثی کند.
به همین خاطر آنها در انواع و اقسام توطئهها برضد انقلاب اسلامی شکست خوردهاند. شکستهای مداوم آنها و پیروزیها و پیشرفتهای ما که در شرایط تحریم و تهدید حاصل شده یکی از بزرگترین دلایل کارآمدی نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه است.
وقتی سفرا میخواستند برگردند، رهبری گفتند منعی ندارد، اما سفیر آلمان باید آخرین نفر برگردد. به نظر شما، دلیل این گفتهی رهبری چه بود؟ این تنبیه تا چه حد برای آلمان سنگین تمام شد؟
آنها با این کارشان میخواستند ایران را در موضع ضعف قرار دهند و به عبارتی ما را تحقیر کنند، در حالی که خودشان تحقیر شدند و آن جملهی مقام معظم رهبری موضع عزت و قدرت ایران را نشان داد.
به نظر شما، چه برخوردهای دیگری میتوانست انجام شود؟
برخوردهای مختلفی میتوانست انجام شود، اما بهترین آنها برخوردی بود که از سوی ایران انجام شد. البته بنده معتقدم، علاوه بر همهی اینها، اقدامهای حقوقی هم باید انجام میشد؛ یعنی باید از آنها شکایت میکردیم. هنوز هم میتوان این کار را کرد. به نظر بنده، کسانی که امروز هم از تروریستها حمایت میکنند باید تحت تعقیب قرار بگیرند.
برای مثال، در اسناد هست که آمریکاییها از «ریگی» حمایت کردهاند و حتی از او خواستهاند که انفجارها را به تهران بکشاند. تمام کسانی که قربانی این ترورها و انفجارها شدهاند باید به دادگاهها شکایت کنند و قوهی قضاییه باید تسهیلات فراوان ایجاد کند تا این شکایتها، هم در دادگاههای داخلی و هم در دادگاههای بینالمللی، دنبال شود. نباید این مسائل را رها کنیم.
در واقع شما معتقدید قوهی قضاییه در این ماجرا کمکاری کرده است؟
قوهی قضاییه و قوهی مجریه در این زمینه کوتاهی کردهاند و به ضرورت این کار مهم توجه نکردهاند. حتی اگر کسی به دادگاه شکایت کند و بگوید من بابت قتل فرزندم به عنوان مثال 100 میلیون دلار غرامت میخواهم، چون شکایت او مالی است، باید مبلغ بسیار کلانی را به دستگاه قضایی بپردازد تا آنها شکایت او را دنبال کنند. در حالی که حتی گفته بودند اگر عسر و حرج داشته باشد، میتواند در صورت دریافت غرامت هزینههای مربوط به شکایت را بپردازد.
ما باید این تسهیلات را فراهم کنیم تا افراد شکایت کنند. دستگاه قضایی باید پیگیری کند. البته این کار هزینه خواهد داشت، ولی پرداخت این هزینه ضروری است. برای مثال، یکی دیگر از مسائلی که دستگاه قضایی باید پیگیری کند، اهانت آن کشیش آمریکایی به قرآن است. دستگاه دیپلماسی ما باید این موضوع را دنبال کند تا تمامی کشورهای اسلامی دادگاه تشکیل بدهند، او را محاکمه کنند و تحت پیگرد قانونی قرار بدهند.
در مقابل رستوران میکونوس، شهردار آن شهر یک لوح یادبود نصب کرده و روی آن نوشته است که در تاریخ 17 سپتامبر 1999م. رهبران حزب دموکرات کردستان ایران، از جمله دکتر صادق شرفکندی، دبیر حزب دموکرات کردستان، همایون اردلان و ستار عبدلی، نمایندگان حزب دموکرات ایران در آلمان، به همراه نوری دهکردی، کارمند صلیب سرخ و فعال امور پناهندگان ایران در آلمان، توسط حاکمان سابق ایران به قتل رسیدهاند. در ادامه نوشته شده است که این افراد در راه آزادی و حقوق بشر کشته شدهاند. این اقدام آنها بر اساس حقوق بینالملل و روابط دیپلماتیک اشتباه نیست و ایران نمیتواند با آن برخورد کند؟
وقتی دادگاه آلمان حکم داده است که ایران در قتل این افراد دست داشته است، شهردار میتواند به آن استناد کند، در حالی که اصل حکم غلط است. موضوع سوم این است که شهردار در غرب معمولاً یک مقام دولتی محسوب نمیشود. شهردار یک شهر حتی ممکن است از حزب اپوزیسیون دولت باشد. نکنهی سوم اینکه خود دولت آلمان هم از این قضیه ابایی ندارد و با این اقدام موافق است. این قضیه به روابط کلی ما با آلمان برمیگردد.
اگر ما میخواهیم در صحنهیبینالملل، روابط دیپلماتیک و رویایی با غرب موفقتر باشیم، باید اقتصادمان قویتر باشد، تولید ملیمان افزایش یابد و نیازمان به مصرف کالاهای خارجی کاهش پیدا کند. اگر ما به فرمایش مقام معظم رهبری عمل کنیم و کالاهایی را که در ایران تولید میشوند از خارج نخریم، خودش بزرگترین مجازات برای آنهاست. یاوهگوییهای غرب را باید با خودکفایی بیشتر و بینیازی از آنها پاسخ بگوییم. همان طور که وقتی آنها گفتند میخواهند 6 ماه دیگر نفت ما را تحریم کنند، ما پیشدستی کردیم و دیدیم که چه مشکلاتی برایشان پیش آمد.
دولت جمهوری اسلامی ایران به تازگی اعلام کرده است که میخواهد مقابل سفارت آلمان در ایران یادبودی از جانبازان شیمیایی نصب کند. به نظر شما، ایران چه اقدامهای دیگری میتوانست و میتواند در این زمینه انجام دهد؟
برای مثال، میتوانیم مقامهایی از سنا، پارلمان و دولت آلمان را که از سازمانهای تروریستی حمایت کردهاند، تحت پیگرد قضایی قرار دهیم. همچنین باید از کسانی که چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی، اقدام به فروش سلاحهای شیمیایی به عراق کردهاند، شکایت کنیم. اگر ما یک گلوله به سازمانهای تروریستی غربی میفروختیم، آنها معرکه به پا میکردند.
متأسفانه باید بگویم ما در دیپلماسی عمومیمان ضعیف هستیم. دیپلماسی عمومی مختص مقامهای رسمی و دولتی و دستگاههای حکومتی نیست، سازمانهای غیردولتی، رسانهها و اشخاص هم میتوانند در دیپلماسی عمومی نقش داشته باشند.
طرح شکایت شخصی از سوی خانوادههای قربانیان ترورها به دادگاهها، بخشی از دیپلماسی عمومی است. نه تنها آن موقع ضعیف بودیم، هنوز هم ضعیف هستیم. این از نقاط ضعف سیاست خارجی ماست. هر دانشجو، استاد، خبرنگار، دانشآموز، معلم و به طور کلی هر ایرانی میتواند محور دیپلماسی عمومی باشد، ولی متأسفانه ما این گونه عمل نمیکنیم.
خواهش بنده این است که همه خودشان را در تقویت دیپلماسی و سیاست خارجی ایران مسئول و مؤثر بدانند. هر حرکتی هرچند کوچک تأثرگذار است، چون امروز گوش ملتها منتظر شنیدن صدای حق است.(*)
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار«برهان» قرار دادید/انتهای متن/