در ایران مدیری محبوب است که از کارکنان زیر مجموعه خود دفاع نماید و سپری در مقابل تخلفات و کم کاریهای آنها باشد.
در دستگاههایی که با ارباب رجوع سر و کار دارند کارکنان همیشه با مدیر هستند ولی ارباب رجوع می ایند و می روند، لذا وقتی کارکنان، حقوق ارباب رجوع را رعایت نمیکنند و انجام نمیدهند و ارباب رجوع اعتراض و شکایتی را مطرح میکنند مدیر به دفاع از کارمند خود میپردازد و با تخلف او برخورد نمیکند. زیرا با کارمند خود باید بسازد و ارباب رجوع میرود و پیدایش نمیشود چون دیگر کاری در دستگاه ندارد.
این وضعیت در دستگاههای دولتی، قضایی، نیروی انتظامی و حتی دانشگاهی مشاهده میشود.
اگر این فرهنگ مدیریتی اصلاح شده بود، فرماندههان در زندان با تخلف زیردستان خود برخورد میکردند.
اما اساتید چپی تلاش میکنند جلوی قبولی دانشجویان مومن را در دورههای دکترا بگیرند.
یک نمونه که بنده خودم در جریان آن هستم مورد خانم مومنه محجبهای بود که همواره از دوره دبستان تا فوق لیسانس جامعه شناسی جزو شاگردان اول بود.
او که به همراه همسرش به ماموریت خارج در کشور انگلیسی زبان رفته بود در دانشگاه محل دوره زبان انگلیسی را طی کرده و مدرک معتبر تدریس زبان انگلیسی را گرفته بود.
وقتی برای دوره دکترا در دانشگاه تهران اقدام میکند، در امتحان زبان به او نمره ۳ از ۱۰ می دهند تا او را رد کنند.
آن خانم شکایت میکند و برگه امتحان زبان انگلیسی او را برای تجدید نظر به خود او میدهند و اینبار نمره ۴ و نیم (ردی) میدهد.
وقتی دانشجو به او هم اعتراض میکند حق را حضورا به دانشجو میدهد ولی میگوید من اگر نمره بیشتری بدهم نمی گویند موقع تصحیح برگه امتحانی مست بودی؟ مدیریت دانشگاه نیز با او برخوردی نمیکند هرچند به اجحاف آن مطلع بود.
این فرهنگ مدیریتی در ایران فراگیر است.
البته اگر مدیری بخواهد دفاع از حقوق ارباب رجوع را اولویت خود قرار دهد که باید چنین باشد، توسط زیرمجموعه تخریب شده و برای عزلش سر از پا نمیشناسند.
اگر کارمندی مستحق اخراج باشد و توسط مدیر اخراج شود میشود نان بُر.
این اتفاق در مورد سازمان ثبت احوال هم افتاد.
در قدیم این سازمان کارمندان سیار داشت که برای مستند کردن چهار رخداد (تولد، وفات، ازدواج و طلاق) به روستاها می رفتند.
اما این کار برای این کارمندان مطلوب نبود. لذا در حمایت از این کارمندان عملا پستهای سیار را حذف کردند و گفتند مردم خودشان به دفاتر مراجعه کنند.
در این حال مردم روستاها و بخصوص مناطق دورافتاده عملا باید از روستا به شهر و در شهر به دفاتر مراجعه کنند.
تصور کنید چوپان چگونه گلهاش را رها کند؟!
لذا اتفاقی که افتاد این بود که عملا بسیاری از تولدها و حتی ازدواجها ثبت نگردید و معضلات زیادی را به بار آورد.
امروز کم نیستند کسانی که به همین دلیل فاقد شناسنامه هستند و در دریافت یارانهها و تحصیل و ... هم دچار مشکل شده و در فقر نیز قوطهور شدهاند.
در شرکتها و دستگاههای دولتی هم هر مدیر جدیدی برای جلب نظر زیرمجموعه خویش بر حقوق ها و مزایای آنها می افزاید حتی وقتی باید درآمد حاصل از این شرکت به بودجه عمومی واریز شود.
در حقیقت عموم مردم را از سود این سرمایهگذاری که با بودجه عمومی ایجاد شده به نفع کارکنان آن مجموعه مصادره میکنند.
در این شرکتها، از چنین مدیرانی با نام نیک یاد میشود.