متن مصاحبه قدیری ابیانه با آقای یامین پور به نقل از (کتاب شاهد عینی انتشارات اشراق حکمت منتشره در بهار 1393).
بخش هایی از این مصاحبه به صورت تصویری انجام شده بود در برنامه هفتم "شاهد عینی" اخیرا از شبکه افق سیما پخش شد.
از ادواردو آقازاده حقیقت طلب تا آقازاده متقلب
گفتگوی یامین پور با محمدحسن قدیریابیانه
محمد حسن قدیری ابیانه در جمهوری اسلامی ایران شخص بسیار معتبری است، سی و چند سال سابقه در وزارت امورخارجه ، سفارت در استرالیا و مکزیک، معاونت دفتر رئیس جمهور آنهم در دوران هاشمی رفسنجانی از قدیری ابیانه شخصی باتجربه ساخته است اما همگان تصویر قدیری را با شهید ادواردو آنیلی مطابقت می دهند. او در دوره اصلاحات دانشگاه به دانشگاه و شهر به شهر به همراه سی دی های مستند ادواردو انیلی می چرخید تا نشان بدهد که انقلاب اسلامی صادر شده و تبعات آن در قلب اروپای کاپیتالیست دیده می شود. گفتگویمان با قدیری ابیانه از ایتالیا و ادواردو آنیلی شروع شد و به ماجرای های انتخابات سال 84 و 88 گره خورد.
سلام آقای قدیری ابیانه ، چه شد که نام شما با سرزمین چکمه ای ایتالیا گره خورده است؟
بسماللهالرحمنالرحیم. 18 سال داشتم که برای تحصیل معماری به ایتالیا رفتم. خواهرم دو سال از من بزرگتر بود و در ایران معماری میخواند و کارهایش را به خانه میآورد و انجام میداد و خوشم آمد و به معماری علاقمند شدم. در ایران قبول نشدم و امکان تحصیل در فلورانس ایتالیا برایم بود. خانوادهام خرجم را میداد، منتهی آن موقع با 60، 65 دلار میشد هزینههای دانشجویی را داد و خیلی ساده زندگی کرد. همان اوایلی که رفته بودم، یک روز یک ایتالیایی از من پرسید: «کجایی هستی؟» جواب دادم: «ایرانی». پرسید: «دینت چیست؟» پاسخ دادم: «مسلمان». سئوال کرد: «چرا؟» جواب دادم: «معلوم است. برای اینکه پدر و مادرم مسلمان و کشورم اسلامی است و مردمش مسلمان هستند». بعداً فکر کردم آیا این یک جواب منطقی است؟ دیدم وقتی در پاسخ به چنین سئوالی جواب میدهی که مسلمان هستم، چون پدر و مادرم مسلمانند و مردم کشورم مسلمانند، این حق را به هر کسی میدهد که چون پدر و مادرش یهودی، مسیحی یا معتقد به هر دین دیگری هستند و دین کشورش هم دین دیگری است، او هم همان دین را داشته باشد. دیدم این دلیل نمیشود و اینکه کدام دین بر حق است، به محل تولدم بستگی ندارد، بلکه یک حقیقتی وجود دارد و باید آن را کشف کرد. تصمیم گرفتم مطالعه کنم و از همان 18 سالگی شروع به مطالعه کردم. در ایتالیا هم امکانش بود. اولاً گروههای مختلف ایرانی بودند و انواع و اقسام مکاتب ایرانی، اعم از کمونیستی و باقی چیزها و خود ایتالیا که مسیحی است و تفکرات و تئوریهای مختلف باعث شد که صادقانه بررسی کنیم و ببینم حقیقت چیست و میتوانم ادعا کنم در 20 سالگی با مطالعه و بررسی به این نتیجه رسیدم که اسلام و تشیع، دین حقیقی است. وقتی به این نتیجه رسیدم، از خودم پرسیدم حالا وظیفه من چیست؟ آیا کافی است من بدانم یا وظیفهای دارم؟ باز هم بر اساس همین باور اسلامی گفتم که باید اسلام را ترویج و دیگران را آگاه کرد و شروع به فعالیت کردم. ابتدا در فلورانس انجمن اسلامی تأسیس کردم.