پایگاه شخصی دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

دکترای علوم استراتژیک با گرایش مدیریت استراتژیک، معمار پایه یک و عضو نظام مهندسی، مدیر انجمن نخبگان جهان اسلام، سفیرسابق در مکزیک و استرالیا

پایگاه شخصی دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

دکترای علوم استراتژیک با گرایش مدیریت استراتژیک، معمار پایه یک و عضو نظام مهندسی، مدیر انجمن نخبگان جهان اسلام، سفیرسابق در مکزیک و استرالیا

اطلاعیه : جهت عضویت و مطالعه مطالب، به آدرس ghadiri1404@ در تلگرام، بپیوندید
محمد حسین قدیری ابیانه
فیلم معرفی قدیری ابیانه در کادر زیر:
Loading
پیوندها
پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
محمد حسین قدیری ابیانه
آخرین نظرات

آخرین مطالب

فتح بدون درگیری سفارت شاهنشاهی


وقتی شنیدم که رادیو ایران آزاد شده است و درگیری‏ها در اطراف آن به شدت ادامه دارد، دیگر فرصت را برای عزیمت دانشجویان مسلمان از سراسر ایتالیا به رم برای اشغال سفارت کافی ندانستم و احساس کردم باید بلافاصله به سفارت بروم و با معرفی خود به عنوان نماینده دولت موقت اداره سفارت را بعهده بگیرم و هر خطری را در این راه استقبال کنم. خون من که رنگین‏تر از خون مردم مسلمان و مؤمن کشورمان نیست که این روزها با شعار الله و اکبر به فرمان رهبر و مولایشان به مقابله با دژخیم‏ترین و سفاک‏ترین رژیم زمانه و حامیان جهانی آن پرداخته‌اند.

به طرف سفارت به راه افتادم و در راه به آنچه باید کرد می‏اندیشیدم. نزدیک سفارت از اتوبوس پیاده شدم و یک بار به منزل محل تجمع دوستان انجمن اسلامی زنگ زدم. یکی از دوستان انجمن اسلامی شهر فلورانس بنام محمد جلالی که برادرش در شهر رم فرش فروشی داشت، آپارتمانی را در اختیار ما گذاشته بود. او که نقاش و خطاط ماهری هم بود به منزل برگشته بود. از او خواستم که عکس حضرت امام(ره) را روی پارچه بزرگی بکشد تا موقع اشغال و در حقیقت آزاد سازی سفارت روی درب ورودی سفارت نصب شود. قرار شد متنی هم تحت عنوان سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا به فارسی و ایتالیایی نوشته شود تا بتوان آن را روی تابلو سفارت شاهنشاهی نصب کرد. او به سرعت این کارها را انجام داد. محمد جلالی اکنون استاد رشته معماری دانشگاه شهید بهشتی تهران است. تلفن بعدی به همان مأمور رمز بود. به او گفتم که من عازم سفارت هستم و از او خواستم سریعاً خود را برساند. هوا تاریک شده بود و نم نم باران می‏بارید. زیر باران خود را به سفارت رساندم، این دفعه یک ایرانی ارمنی با نام مستعار آرام که منزلش در سفارت بود به دم در آمد و از پشت میله‏های درب دوم سفارت با من صحبت کرد. به او گفتم: من قدیری، نماینده دولت موقت انقلاب اسلامی هستم و آمده‏ام سفارت را تحویل بگیرم.

گفت: آقا من اینجا هیچ کاره هستم. من نگهبان سفارت هستم و هیچ مسئولی هم در سفارت نیست و شما لطفا فردا مراجعه بفرمایید.

 گفتم: الان من مسئول سفارت هستم و شما باید به دستورات من عمل کرده و آن را اجرا کنید. مگر نشنیدی که رادیو هم آزاد شده است.

 گفت: شنیدم، ولی من چنین اختیاری ندارم و ضمناً کلیدهای ساختمان سفارت نیز در اختیار من نیست. منزل من در گوشه ای از حیاط سفارت است.

 گفتم: چه کسی اختیار سفارت را دارد؟

 گفت، کار دار سفارت آقای پرویز زاهدی که اکنون در اقامتگاه (رزیدانس) است و در سفارت نیست. سفارت تعطیل است و هیچکس جز من و خانواده‏ام در سفارت حضور ندارد.

گفتم: خیلی خوب: می‏آیم توی سفارت و به او تلفن می‏زنم تا بیاید سفارت را تحویل من دهد. گفت: لطفاً از بیرون زنگ بزنید.

 گفتم: نه، می‏خواهم از داخل سفارت زنگ بزنم.

گفت: من اجازه ندارم شما را و هیچکس دیگر را به سفارت راه دهم.

 قدری خود را ناراحت نشان دادم و با قاطعیت گفتم: مثل اینکه شما نمی‌خواهی در سفارت، به کارت ادامه دهی، اگر در را باز نکنی از حالا به فکر ترک سفارت باش و یادت باشد که همکاری نکردی.

قدری جا خود و به فکر فرو رفت. در این لحظه مأمور رمز سفارت که روز قبل با ما اعلام همبستگی کرده بود به سفارت رسید و او هم از آن دربان خواست که در را باز کند و گفت که دیگر اوضاع فرق کرده و رژیم شاه تمام شده است. از امروز آقای قدیری رئیس سفارت است. کاری نکن که نتوانی به همکاری با سفارت ادامه دهی.

او قدری سست شد و گفت: پس لطفاً بعد از اینکه تلفن زدید، سفارت را ترک کنید.

گفتم: نمی‏گذارم برای شما مشکلی پیش بیاید.

وارد حیاط سفارت شده و به خانه او که گوشه سفارت بود رفتم، همسرش نیز مثل او گیج شده بود. به او سلام کردم. آقای آرام مرا به عنوان نماینده دولت موقت معرفی کرد. نگران آینده خود بود. به او گفتم: اگر همکاری کنید به کارتان ادامه خواهید داد.

 کنار تلفن نشستم. آقای آرام تلفن کاردار را گرفت و با کار دار سفارت آقای پرویز زاهدی صحبت کرد و گفت: آقای قدیری، نماینده دولت موقت اینجا هستند و می‏خواهند با شما صحبت کنند.

 کار دار پرویز زاهدی، پسر عموی اردشیر زاهدی بود. ظاهراً از 16 بهمن که با سفارت تماس گرفته بودم و خود را نماینده دولت موقت معرفی کرده بودم. سفیر که انصاری نام داشت و الان از فعالان ضد انقلاب خارج از کشور است، مفقودالاثر شده بود. گوشی را گرفتم و سلام کردم. مهلت نداد و گفت، قربان سلام عرض می‏کنم. من نوکر و چاکر شما هستم. هر چه امر بفرمائید اطاعت می‏کنم!!!

نوکرم چاکرم، اصطلاحی بود که معمولا  در محافل دیپلماتیک شاهنشاهی، توسط هر مقامی نسبت به مقام ما فوق بیان می گردید.

 گفتم: همین الان به سفارت بیائید و در را باز کرده و سفارت را تحویل ما دهید.

 گفت: هر چه امر بفرمائید. من هم اطاعت خود را از شما و دولت موقت اعلام می‏کنم و افزود: اگر اجازه دهید من فردا اول وقت در سفارت حاضر شده و کلید را تحویل خواهم داد و خود و همکاران در خدمت شما خواهیم بود.

در حقیقت سفارت فتح شده بود. همه چیز مثل موم در دست ما بود و سفارت را در اختیار داشتیم.

البته این اعلام وفاداری او مصلحتی بود. کسانی که یک عمر نوکری دربار را کرده اند و در فساد غوطه خورده اند نمی توانند  نسبت به انقلاب اسلامی و مردم وفادار باشند.

 دیر وقت بود و باید به فکر برنامه‌های فردا می‌بودیم. با در خواست او موافقت کردم و گفتم: بسیار خوب، فردا ساعت 7 صبح اینجا باشید. اما وارد ساختمان نشوید، با حضور من باید در سفارت باز شود و فردا خواهم گفت که چه باید کرد و ضمناً فردا جز کارکنان سفارت و آنهایی که من می‏گویم هیچکس حق ندارد وارد سفارت شود.

 گفت: اطاعت قربان هر چه بفرمائید.

با چند بار نوکرم، چاکرم گفتن خداحافظی کرد. خیال من راحت شد که دیگر از بابت کارکنان سفارت مشکلی نخواهیم داشت. آقای آرام، نگهبان ارمنی سفارت که صدای کاردار سفارت و لحن او را از تلفن شنیده بود کاملاً تغییر حالت داده بود. از اینکه در سفارت را به روی ما باز کرده بود و اجازه داده بود تا ما از خانه‏اش تلفن کنیم، خوشحال بود و تعارف کرد تا شام را در منزلش بخوریم، اما من تشکر کردم و لب به چیزی نزدم.

 به او گفتم: بدون اجازه من هیچکس حتی خود کار دار و کارکنان سفارت و خود شما هم حق ورود به ساختمان سفارت را ندارید. من فردا صبح زود می‏آیم و آنچه باید انجام گیرد را می‏گویم. به او تأکید کردم که کارکنان سفارت فقط وارد محوطه حیات سفارت شوند و هیچ ایرانی و غیر ایرانی را نیز به درون محوطه سفارت و حیاط هم راه نمی‏دهید. تابلوی سفارت شاهنشاهی را  با کاغذ یا پارچه بپوشانید، تا فردا تابلوی جدید نصب کنیم. اطمینان داد که تمام موارد فوق را رعایت خواهد کرد. من هم قول ادامه حضور او را در سفارت دادم و از همکاری او تشکر کردم. از صحبتهای من، هم او و هم همسرش خوشحال شدند. با مأمور رمز از سفارت بیرون آمدم. مأمور رمز هم از نتیجه کار راضی و به آینده خود امید وار بود.

آن نگهبان ارمنی سالهای سال در سفارت به همکاری ادامه داد. و از پرتلاش‏ترین کارمندان سفارت بود. کارمند رمز مورد اشاره نیز در وزارت خارجه باقی ماند و مدتی را نیز تحت مدیریت اینجانب در زمان تصدی پست مدیر کلی اطلاعات و مطبوعات وزارت امور خارجه کار کرد، احتمالاً الان باید بازنشسته شده باشد. پرویز زاهدی، مدتی کاردار بود و سپس وقتی مأموریتش پایان یافت از بازگشت به کشور امتناع نمود و ظاهراً عازم آمریکا شد.

 22 بهمن 1357، شب، در حالی که باران می‏بارید سفارت را ترک کردم. در حالی که سفارت به زیبایی فتح شده بود. در حالی سفارت را ترک کردم که امید دیدار مجدد حضرت امام (ره) پدر و مادرم و بازگشت به ایران در دلم شادی و شعف ایجاد کرده بود. آخر من از سال 1353 تا پیروزی انقلاب اسلامی یعنی به مدّت 5 سال نتوانسته بودم به ایران باز گردم.

 برادرم فریدون که دو سال از من کوچکتر است و او هم برای تحصیل در رشته معماری به ایتالیا آمده بود، در تابستان سال 1355 به ایران باز گشت و نتوانست به ایتالیا بازگردد. ساواک او را دستگیر و ممنوع‌الخروج کرده بود.

 ساواک از فعالیتهای او اطلاعی نداشت و نمی‏دانست که او هم در بنیانگذاری انجمن اسلامی فلورانس که اولین انجمن در ایتالیا بود، شرکت داشت و بسیار هم فعال بود. لیکن ساواک از فعالیتهای من اطلاعاتی بدست آورده بود. فعالیت انجمن اسلامی فلورانس تا آن زمان مخفی بود. ولی وقتی که فهمیدم که لو رفته‏ام، فعالیت خود را به صورت علنی آغاز کردم و این امر امکان فعالیت بیشتری را برایم ایجاد کرد. البته امید به بازگشت به ایران را از دست داده بودم و 5 سال بود از دیدن پدر و مادر و سایر بستگان عزیزم محروم بودم .

هوا سرد و بارانی بود. به سمت منزل محمد جلالی رفتم و شب را نزد او ماندم. او داشت عکسی از حضرت مام (ره) را که مشت خود را گره کرده بود روی پارچه‌ای سفید می‏کشید، تا درب سفارت را به آن مزّین کنیم. بقیه هم کم و بیش آمده بودند. ماجرای حضور من در سفارت و گفتگویم با کاردار را برایشان گفتم: هم از آنچه پیش آمده بود خوشحال بودیم. سفارت بدون درگیری فتح شده بود. ما فقط نگران اوضاع در ایران بودیم.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۰۳

اولین کنفرانس مطبوعاتی


آخرین ساعات 22 بهمن و اولین ساعات 23 بهمن را در منزل محمد جلالی بودیم. آقای حسین بنک‌دار هم همراه ما بود. با او در نوفل لوشاتو آشنا شده بودم. سالها در زندانهای رژیم شاه زیر شکنجه به سر می‏برد. قدّی کوتاه داشت و لاغر اندام بود و آثار دشواری زندگی بر چهره‏اش نمایان بود. آخر او سالها زیر شکنجه ساواک زجر کشیده بود. در نوفل لوشاتو با هم خیلی صحبت کرده بودیم. از مجاهدین خلق اطلاعات خوبی داشت. اطلاعاتی را در مورد روند مارکسیست شدن عده‏ای از آنان و التقاطی بودن عمده افراد الباقی و همکاری مارکسیستها و ساواک برای کشتن افراد مؤمن سازمان، اطلاعاتی به من داده بود. وقتی تصمیم گرفتم از نوفل لوشاتو به ایتالیا بیایم. از او نیز دعوت کردم با من بیاید و او هم در نهایت دعوت را پذیرفت. چند جلسه بزرگ نیز برای او ترتیب داده بودیم تا او حقایقی را که در مورد سازمان مجاهدین می‏داند بیان کند. چپی‏ها سعی کرده بودند جلسات را بهم بریزند. به هر طریقی بود جلسه را اداره می‏کردم. او ریش پروفسوری داشت و سنش شاید 10 سال از من بزرگتر بود.

اگر چه من 16 بهمن، در مراجعه حضوری خود به سفارت، خود را نماینده دولت موقت انقلاب معرفی کرده بودم و خواستار تحویل گرفتن سفارت شده بودم، لیکن احسان کردم، بهتر است او را به عنوان نماینده دولت موقت معرفی کنم. او قدری تردید داشت و می‏گفت: آخر ما با تهران هماهنگ نکرده‏ایم! گفتم: اگر تهران بخواهد کسی را به عنوان نماینده معرفی کند، چه کسی بهتر از شما و اعضای انجمن اسلامی ایتالیا می‏تواند انتخاب کند. ما فرصت نداریم با تهران هماهنگ کنیم. فرصت‏ها را نباید از دست داد. دیر بجنبیم ممکن است سفارت به دست دانشجویان چپی بیافتد. یا کارکنان سفارت ممکن است اسناد را از بین ببرند و یا اموال را غارت کنند. این اموال الان دیگر متعلق به جمهوری اسلامی ایران است!

او تردید داشت. به او گفتم تو تلاش کن با تهران تماس بگیری و هماهنگ کن. اگر در نهایت نخواستی به عنوان نماینده دولت موقت معرفی شوی، من خودم را نماینده دولت موقت معرفی می‏کنم و به شوخی به او گفتم: من دانشجویم و تو پروفسوری. لااقل ریشت پروفسوری است و برای معرفی به عنوان رئیس نمایندگی مناسب‏تر هستی. ضمن اینکه چون او مدتها در زندان و زیر شکنجه بود، فکر می‏کردم که بهتر است او را به عنوان نماینده دولت موقت معرفی کنم. به او گفتم نگران نباشد، چون من عملاً سفارت را اداره خواهم کرد ولی تو رسماً رئیس باش. از او خواستم خود را برای برگزاری یک کنفرانس مطبوعاتی در روز 23بهمن در محل سفارت آماده کند و افزودم که فردا باید کاری کنیم که کارکنان سفارت اطلاعیه‏ای را امضاء نموده و حمایت خود را از انقلاب اسلامی و دولت موقت اعلام دارند و خبر آن را روی تلکس‏های خبری بفرستیم. در مورد آنچه باید در کنفرانس مطبوعاتی گفته شود هم هماهنگی شد. او با یک نفر در تهران تماس گرفته و موضوع را مطرح کرده بود و بالاخره قبول کرد که به عنوان نماینده دولت موقت معرفی شود و گفت: به آنها اطلاع دادم تا لااقل تکذیب نکنند.

حدود ساعت 5 صبح با پارچه مزّین به عکس حضرت امام (ره) عازم سفارت شدیم. آن ارمنی که نام مستعارش آرام بود، در را برایمان باز کرد، هنوز هیچکس نیامده بود. عکس حضرت امام را در قسمت بالای در ورودی سفارت که مشرف به خیابان بود نصب کردیم و تابلوی سفارت جمهوری اسلامی ایران را روی تابلوی سفارت شاهنشاهی که از شب قبل روی آن پوشانده شده بود نصب نمودیم. آقای آرام (نگهبان) در ساختمان سفارت را در حضور من بازکرد. روز قبل ادعا کرده بود که کلید ساختمان را ندارد، ولی دیگر فهمیده بود که رژیم شاه ماندنی نیست و همکاری را آغاز کرده بود، همکاری‏ای که سالها به طول انجامید. دقایقی بعد از اینکه وارد ساختمان سفارت شدم، چند نفر از اعضای انجمن اسلامی به سفارت رسیدند به آنها گفتم: الان در خاک جمهوری اسلامی ایران هستید و اینجا به اسلام تعلق دارد و اموالش هم مال مردم است. طبق قواعد دیپلماتیک سفارت هر کشوری خاک کشور آن سفارت محسوب می‏گردد.

از آنها خواستم مراقب باشند به هیچ چیز آسیبی نرسد و گفتم: عکس‏های شاه و فرح و هر گاو و خر دیگر را از قاب‏ها در آورند، و به قاب آن آسیب نرسانند. آن عکس‏ها را هم باید جمع کرده و طی مراسمی به آتش بکشیم. در زیرزمین سفارت یک کتابخانه قرار داشت. تعدادی صندلی پشت هم قرار داشت و محل مناسبی برای برگزاری کنفرانس مطبوعاتی بود. گفتم هیچکدام از کارکنان حق ندارند به طبقات دیگر وارد شوند. همه کارکنان به کتابخانه که در زیر زمین است بروند و تا تعیین تکلیف آنجا بمانند. ساعت 7 صبح، پرویز زاهدی (کاردار سفارت) آمد و دید ما سفارت را در اختیار داریم. تعظیم کرد و نوکرم چاکرم راه انداخت. کارکنان سفارت یکی بعد از دیگری وارد سفارت شده، طبق برنامه به کتابخانه می‏رفتند. در جمع کارکنان سفارت که کاردار نیز در بین آنها بود حضور یافتیم و در مورد انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) رژیم سفاک شاهنشاهی صحبت کردم و گفتم که اگر کسی مرتکب جنایت نشده باشد، در صورت همکاری صادقانه می‏تواند به کار خود ادامه دهد. خیلی از این جمله خوشحال به نظر می‏رسیدند. گفتم اولین گام این است که متنی تهیه شود و نظر خود را در مورد دولت موقت بنویسید. چند نفری بلند شدند و در حمایت از حضرت امام (ره) و دولت موقت صحبت مختصری کردند. متنی مبنی بر انزجار از رژیم شاهنشاهی و جنایات آن و حمایت از انقلاب اسلامی، حضرت امام(ره) و دولت موقت به امضاء همگی رسید و خبر آن در اختیار رسانه‏های گروهی قرار گرفت و برای تهران نیز مخابره شد. کارکنان سفارت، با نام من کم و بیش آشنا بودند. شاید قبلاً مصاحبه‏های تلویزیونی مرا به عنوان سخنگوی انجمن اسلامی ایتالیا دیده بودند. در یک مصاحبه تلویزیونی که هنگام انتصاب بختیار به نخست وزیری انجام شد و از برنامه خبر شبکه 2 تلویزیون ایتالیا پخش شده بود، گفته بودم که بختیار هم همچون ازهاری خواهد رفت و انقلاب اسلامی پیروز و جمهوری اسلامی برقرار خواهد گردید. در آن مصاحبه از من سوال شده بود که: آیا شما (نهضت اسلامی ایران) با گروههای کمونیست ایرانی ضد رژیم شاه همکاری می‏کنید؟ گفته بودم که ما هیچ همکاری با آنها نداریم و راهمان جدا از راه آنهاست. سوال شده بود که ولی آنها علیه رژیم شاه فعالیت می‏کنند و من جواب داده بودم که: ضد رژیم شاه فعالیت می‏کنند. ولی در این انقلاب که انقلاب اسلامی است و برای حاکمیت اسلام است هیچ نقشی و حضوری نداشته و بین مردم جایگاهی ندارند. تأکید من بر عدم حضور کمونیست‏ها در انقلاب و نداشتن پایگاهی در بین مردم و عدم همکاری مسلمانان با آنان خشم چپی‏های ایرانی را برانگیخته بود و مورد تهدید آنها قرار گرفته بودم. کارکنان سفارت می‏دانستند که من چند روز قبل، یعنی 16 بهمن، به سفارت مراجعه کرده و خود را نماینده دولت موقت معرفی کرده بودم و الان نیز می‏بینند که محور هماهنگی امور هستم و به همین دلیل نیز از اینکه آقای حسین بنک‌دار را به عنوان نماینده دولت موقت معرفی کردم، متعجب به نظر می‏رسیدند. ولی تمکین کرده بودند. ساعت 9 صبح جمعیت زیادی از گروههای چپی ایرانی جلوی سفارت جمع شده بودند و آمده بودند تا سفارت را به اشغال خود در آورند که با عکس حضرت امام (ره) و تابلوی سفارت جمهوری اسلامی ایران مواجه شده بودند. پیغام دادند که ما هم می‏خواهیم بیاییم به شما کمک کنیم. به دوستانم گفتم نباید بگذاریم که داخل بیایند. فرصت درگیر شدن هم نداریم، باید با سیاست ردشان کنیم تا امور قدری سامان بیابد. از طرفی قرار بود تا دو ساعت دیگر کنفرانس مطبوعاتی برگزار شود. به بیرون سفارت رفتم و شروع کردم برای آنها سخنرانی کردن. آنها را بدون توجه به عضویتشان در گروهها، به عنوان ایرانی مقیم رم مخاطب قرار دادم. ابتدا پیروزی انقلاب اسلامی را به همه تبریک گفتم و از اینکه این جا جمع شده‏اند تشکر کردم!

 گفتم: الان نیاز به کمک نداریم. ولی اگر نیاز شد شما را خبر خواهیم کرد. شما بروید منزل و گوش به زنگ باشید تا اگر لازم شد شما را خبر کنیم. قرار شد چند نفر از آن افراد محور شوند و همه مرتباً به منازل آنها زنگ بزنند، تا اگر نیاز بود و ما آنها را خبر کرده باشیم، بتوانند سریعاً جمع شوند. چند نفر از آنها گفتند. که هنوز رفراندومی برگزار نشده است که شما نام سفارت را گذاشته‏اید "سفارت جمهوری اسلامی ایران". پاسخ دادم: مردم در راهپیمایی‌های میلیونی در سراسر کشور با شعار خود "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، در حقیقت رای خود را داده‌اند و با خون خود آن را امضاء کرده‏اند و از نظر ما (انجمن اسلامی در ایتالیا) همین قدر کفایت می‏کند. لیکن، در آینده رفراندوم برگزار خواهد شد و هر چه مردم رای دهند همان خواهد شد. آنها رفتند و مرتباً با آن چند نفر تماس می‏گرفتند و آنها نیز مرتبا به سفارت زنگ می‏زدند که چه شد؟ طبیعتا هرگز آنها را به کمک فرا نخواندیم. هم چون نیازی به همکاری آنها نداشتیم و هم بدلیل اینکه کسانی را که اعتقادی به خدا نداشتند شایسته همکاری نمی‏دانستیم و همکاری با آنان را بر خود حرام می‏دانستیم .آنها رفتند و خبرنگاران، یکی بعد از دیگری برای کنفرانس مطبوعاتی می‏آمدند.

 کنفرانس مطبوعاتی برگزار شد. آقای بنک‌دار، طبق قرار قبلی، مطالبی را گفت و من هم مدیریت کنفرانس و ترجمه آن را بر عهده گرفتم و گاهی هم خودم به سوالات پاسخ می‏دادم. این اولین کنفرانس مطبوعاتی بود که در دوران جمهوری اسلامی ایران برگزار می‏کردم. در ظهر روز 23 بهمن سال 1357 خبر آزاد سازی سفارت، حمایت کارکنان سفارت از دولت موقت و کنفرانس مطبوعاتی مثل توپ در ایتالیا صدا کرد. عملاً عمده اخبار شبکه‏های رادیو تلویزیونی به اخبار ایران اختصاص داشت و اخبار مربوط به سفارت نیز در کنار آن منعکس می‏شد. روزنامه عصر رم ( ایل مساجرو) مطلبی را در مورد اقدام ما در رم نوشته بود که خیلی برایم شیرین بود. این روزنامه عکس سر در سفارت را که عکس حضرت امام (ره) با مشت گره کرده روی آن نصب شده بود را چاپ و این تیر را برای آن انتخاب کرده  بود: "انقلاب اسلامی در رم هم به پیروزی رسید"

روز 24 بهمن، اخبار ایران در صدر اخبار رسانه‌های ایتالیا  قرار داشت و اخبار مربوط به سفارت هم در همه روزنامه‏ ها منتشر شد.  والسلام

۲ نظر ۱۵ بهمن ۹۰ ، ۲۲:۰۱

البته مهمتر از عکس با حضرت امام داشتن باقی ماندن در خط امام و ولایت فقیه است که امیدوارم خدا افتخار آن را از من نگیرد. گاهی به برخی از جوانان انقلابی که می گویند خوش به حال شما که امام را دیده اید و با او عکس یادگاری دارید می گویم که حمایت شمایی که امام را درک نکرده اید و پاسداریتان از ولی فقیه، ارزش بسیار بیشتری دارد. 



۱۲ نظر ۱۵ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۰۵

سفیری که برای وکالت آمده


انگیزه‌های اعتقادی مهم‌ترین محرک برای یک سفیر است تا اتاق گرم و نرم محل کارش در کشورهای اروپایی رها کند و در یک خانه محقر در جنب مسجد امام حسن در کوچه‌ای از بلوار چمران پی‌گیر فعالیت‌های انتخاباتی باشد و البته در شهری که شاید پسوند و پیشوند اسم و فامیل نامزدها بیش از تفکرات و سوابق سیاسی و برنامه‌های کاندیدا مورد توجه قرار می‌گیرد.

به گفته او برخی از افراد ستاد حامیان احمدی‌نژاد در کاشان و برخی حامیان سابق گرانمایه از او خواسته‌اند که در این صحنه سیاسی حاضر شود. او علت روی‌گردانی این حامیان گرانمایه‌پور  را موضع نگرفتن به موقع و غیرشفاف وی در جریان به گفته او  فتنه ۸۸ می‌داند. شاید به این علت است که «فتنه»‌  شاه بیت غالب جملات او در سخنرانی‌هایش است.

می‌گوید گاهی مصلحت جامعه نقطه مقابل انتظار عمومی‌است و بیان آن باعث پایین آمدن محبوبیت فرد می‌شود ولی به نظر او انجام کار درست بر مقبولیت عمومی‌ترجیح دارد و بر این اساس بدون نگرانی نظراتش را در مسائل مختلف بیان می‌کند. از وضعیت اقتصادی گرفته تا فرهنگ عمومی. صبح یک روز تعطیل به سراغش رفتیم و پرسش‌هایمان را مطرح کردیم.

سفیری که برای وکالت آمده

گفتگو با دکتر محمد حسن قدیری ابیانه

انگیزه‌های اعتقادی مهم‌ترین محرک برای یک سفیر است تا اتاق گرم و نرم محل کارش در کشورهای اروپایی رها کند و در یک خانه محقر در جنب مسجد امام حسن در کوچه‌ای از بلوار چمران پی‌گیر فعالیت‌های انتخاباتی باشد و البته در شهری که شاید پسوند و پیشوند اسم و فامیل نامزدها بیش از تفکرات و سوابق سیاسی و برنامه‌های کاندیدا مورد توجه قرار می‌گیرد.

به گفته او برخی از افراد ستاد حامیان احمدی‌نژاد در کاشان و برخی حامیان سابق گرانمایه از او خواسته‌اند که در این صحنه سیاسی حاضر شود. او علت روی‌گردانی این حامیان گرانمایه‌پور  را موضع نگرفتن به موقع و غیرشفاف وی در جریان به گفته او  فتنه ۸۸ می‌داند. شاید به این علت است که «فتنه»‌  شاه بیت غالب جملات او در سخنرانی‌هایش است.

می‌گوید گاهی مصلحت جامعه نقطه مقابل انتظار عمومی‌است و بیان آن باعث پایین آمدن محبوبیت فرد می‌شود ولی به نظر او انجام کار درست بر مقبولیت عمومی‌ترجیح دارد و بر این اساس بدون نگرانی نظراتش را در مسائل مختلف بیان می‌کند. از وضعیت اقتصادی گرفته تا فرهنگ عمومی. صبح یک روز تعطیل به سراغش رفتیم و پرسش‌هایمان را مطرح کردیم.

* از دلار شروع کنیم. دیروز قیمت دلار ۱۹۰۰ و سکه یک میلیون تومان. امروز کشورهای اروپایی در بروکسل جمع شده‌اند تا برای زمان تحریم نفت ایران تصمیم بگیرند. کلیات این طرح به تصویب اتحادیه اروپا رسیده است. تنها برای زمان آن بحث خواهد شد تا مطابق با تحریم بانک مرکزی که توسط آمریکا انجام شده است همخوانی داشته باشد. نظر شما چیست؟

۳ نظر ۱۳ بهمن ۹۰ ، ۰۹:۲۷

تبریز- خبرنگارکیهان: - سفیر سابق ایران در استرالیا و مکزیک، خواستار فعالیت مساجد مجازی در دنیا و از جمله در آمریکا شد. - «محمدحسن قدیری ابیانه» گفت: ما نیاز به فعالیت های گسترده و منسجم در فضای مجازی داریم و در همین راستا، باید اقدام به راه اندازی مساجد مجازی در جهان و از جمله آمریکا کرد. - وی با تاکید بر اینکه آمریکا در سراشیبی سقوط قرار گرفته و دیر یا زود، محو خواهد شد، ارزش های اسلامی را، دارای جاذبه های خاص و قوی در جوامع دنیا دانست و گفت: با تاسیس مساجد مجازی می توان فعالیت های آموزشی، فرهنگی و تربیتی خوبی حتی در آمریکا به وجود آورد و بر روی شهروندان تاثیر مثبت گذاشت ...

۱ نظر ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۰۵

قدیری ابیانه: جریان اصلاحات اعتباری نزد مردم ندارد که بتواند عدم سلامت انتخابات را به مردم القا کند.


اصلاح طلبان عضو تیمی هستند که کاپیتان آن استکبار است و آنها نیروهای تهاجمی دشمن هستند تا اهداف دشمن را در کشور اجرایی کنند.

۰ نظر ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۱۷:۵۸

استقبال از پیشنهاد امام جمعه محترم کاشان برای تشکیل ستادهای تبلیغاتی مشترک انتخاباتی و ...

۰ نظر ۱۰ بهمن ۹۰ ، ۰۸:۳۲

محورهای گفتگوی خبرنگار «نسیم» با محمد‌حسن قدیری ابیانه، کارشناس عالی علوم استراتژیک:

 

- باید انجام بازرسی‌های بازرسان انرژی اتمی موکول به بعد از زیارت قبور دانشمندان شهید هسته‌ای کشور شود.

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۴:۴۴

یکی از تصورات اشتباهی که در ذهن عموم مردم در رابطه با وظیفه نمایندگان مجلس می‌باشد، این است که وظیفه اصلی نمایندگان، پیگیری و جذب امکانات مختلف برای حوزه انتخابی خود است. بر همین اساس یکی از راهکارهای تبلیغاتی نمایندگان این است که وعده‌‌های مختلفی در زمینه‌ پروژه‌های عمرانی و رفاهی به مردم منطقه خود می‌دهند که بسیاری از این وعده‌ها غیر عملی است.

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۴:۳۴