تجربه کتاب و معلم استرالیایی پسرم
سال ۱۳۶۹ به عنوان سفیر در استرالیا منصوب و مشغول به کار شدم. آن زمان سه پسر داشتم اولی دهساله و کلاس پنجم ابتدایی، دومی سهساله و سومی شیرخواره بود. فرزند اولم را در یک مدرسه استرالیایی ثبتنام کردیم و همسرم پیگیر تحصیل آنها بود. یک روز با مربی مهد کودک درباره فرزند سهسالهام صحبت کردم. گفت استعداد ریاضی او خوب است و ویژگیهای رهبریاش قوی است. تعجب کردم که او چگونه استعداد ریاضی و سایر ویژگیهای رهبری را در پسر سهساله تشخیص داده است. تصمیم گرفتم به مهد کودک بروم و با مربی صحبت کنم. روی یک کیسه ساده پلاستیکی اسم او را نوشته بودند و او هر روز یک کتاب با خود به خانه میآورد. کتابها از صفحات مقوایی تشکیل شده بود تا کودکان نتوانند آن را پاره کنند. در این کتابها فقط عکس بود عکسهای مختلف حیوانات.