در آستانه سالگرد شهادت شهید ادواردو، مصاحبه ای مربوط به 22 شهریور 1389 با روزنامه ایران منتشر می نمایم. در این مصاحبه شرح صدور حکم اعدام برای خود و خانواده ام توسط دادگاه به اصطلاح خلقی گروهی از چریک های فدایی خلق، ماجرای جاسوسی هوشنگ بوذری که این روزها هم در مورد او در رسانه ها مطالبی نوشته شده است، نحوه ورود به وزارت امور خارجه و اخراجم از وزارت امور خارجه با تلاش منافقین، ماجرای انتخابات 84 و فتنه 88 و کارشکنی های دولت اصلاحات در تولیدو پخش مستند ادواردو و ... صحبت شده است.
توجه شما را به این مطلب جلب می نمیام.
گفتوگوی «ایران» با محمدحسن قدیری ابیانه سفیر ایران در استرالیا و مکزیک
مجلس ششم میگفت فیلم ادواردو ضد امنیتی است
22 شهریور 1389
آقای قدیری ابیانه از چگونگی ورودتان به وزارت خارجه بگویید.
بعد از گرفتن دیپلم، برای تحصیل در رشته معماری به فلورانس ایتالیا رفتم. در 20 سالگی یعنی 5 سال قبل از پیروزی انقلاب اولین انجمن اسلامی دانشجویی را در ایتالیا بنیانگذاری و فعالیت را در آنجا آغاز کردیم. وقتی که حضرت امام(ره) به پاریس تشریف بردند، من هم در دو نوبت به آنجا رفتم. یک بار به مدت سه روز و بار دوم به مدت یک ماه و بعد از برگشت از نوفل لوشاتو، در رم مستقر شدم تا آزادی سفارت ایران در ایتالیا و ساماندهی مبارزات را تدارک ببینم. در روز انتصاب مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر، تصمیم گرفتم به سفارت مراجعه کنم و خواستار ملاقات با سفیر شدم. پرسیدند هدفتان از ملاقات چیست؟ گفتم من نماینده دولت موقت هستم و آمدهام سفارت را تحویل بگیرم و این کار را بدون هماهنگی با هیچ جا و به تنهایی انجام دادم. اجازه ملاقات ندادند، من هم گفتم به سفیر و بقیه بگویید که سفارت را آماده کنند تا آن را به دست ما بسپارند و من برمیگردم. در روز 22 بهمن در حال رفتن به جلسه انجمن بودم برای تصمیمگیری در مورد تاریخ فراخواندن دانشجویان مسلمان از همه جای ایتالیا برای حمله به سفارت و آزادسازی آن که در خیابان فردی را دیدم که با خوشحالی فریاد میزد که رادیو آزاد شد. من سوار اتوبوس بودم و پیاده شدم و از این شخص پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ گفت در حال گوش دادن به رادیو بودم که 5 دقیقه پیش اعلام کرد اینجا صدای انقلاب اسلامی است و از مردم درخواست کمک میکرد و میگفت صدا و سیما در محاصره ارتش است. دوباره تنهایی ساعت 6 عصر به سفارت رفتم که سفارت تعطیل بود. مستخدم ایرانی سفارت دم در آمد و به او گفتم که در را باز کن، من رئیس جدید نمایندگی و نماینده دولت موقت هستم. او امتناع کرد و من گفتم یا در را باز کن و ما این را همکاری با انقلاب تلقی میکنیم و تو به کارت ادامه میدهی و یا در غیر این صورت فردا روز پایانی کارت در سفارت خواهد بود. در را باز کرد و من وارد سفارت شدم و این شروع فعالیت من در وزارت خارجه بود.
فردای آن روز اولین کنفرانس مطبوعاتی را با حضور انبوه خبرنگاران در حکومت جدید برگزار کردیم.